شهدای دفاع مقدس

شهید کاظم نجفی رستگار

شهید کاظم نجفی رستگار در نخستین روزهای بهار (سوم فروردین)‌ سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد. مانند دیگر کودکان هفت سالگی به مدرسه رفت و تا پایان دبیرستان درسش را ادامه داد. پس از آن در صف عناصر انقلابی قرار گرفت.
شهید حاج کاظم نجفی رستگار فرمانده لشکر سیدالشهدا (ع) استان تهران در جزایر مجنون درحالی که با رشادت تمام و هنگام اذان ظهر ،‌مقابل آتش سنگین رژیم بعث عراق مقاومت می کرد، جرعه شهادت را نوشید و به همرزمان شهید خود پیوست.
حاج کاظم چند ویژگی از جمله اخلاص، تقوا، شجاعت، شهامت، ولایت پذیری، تدبر، تدبیر و ایثار را که شهدا داشتند در خود داشت. این شهید ویژگی های منحصر به فردی در فرماندهی و تصمیمات به موقع و تدبیر و مدیریت در راستای اهداف عمل هم داشت که در بین رزمندگان بسیار زبانزد است.
یکی از خصوصیاتی که شهید رستگار داشت این بود که با بینش باز تحلیل می کرد، او شخصیتی بود که جدای از وقار و آرامشی که در خود داشت، خیلی سخت احساسات خود را بروز می داد. مثلا در چهره او نمی توانستید بخوانید که الان چه وضعیتی دارد.
در عین این که حاجی،‌ بسیار خونسرد و آرام نشان می داد عمیقا به مسائل توجه داشت و جزئیات را مدنظر داشت و سعی می کرد هم شرایط را درک کند و هم از این درک به خوبی بهره برداری کند و هم به خوبی شرایط را مدیریت کند.توانمندی شهید رستگار در انعطاف پذیری بی نظیرش بود. او یکی از فرماندهان کامل در ابعاد مختلف اعم از اخلاق، فهم مسائل نظامی، ارزش ها و غیره بود.

آزادمنشی و آزادگی او مبنای ولایت‌پذیری او بود

سرلشکر پاسدار محسن رضایی معاون اقتصادی رئیس جمهور درباره خصوصیات بارز شهید رستگار گفت : در عملیات «خیبر» تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) به فرماندهی حاج کاظم وارد عمل شد.
فرمانده سپاه پاسداران در زمان دفاع مقدس با بر شمردن شاخصه‌های فرماندهی و اخلاقی شهید رستگار ادامه داد: زندگی شهید رستگار نشان می‌داد که این شهید بزرگوار یک ولایتی آزاده بود و در عین اینکه ولایت‌پذیر بود، اشکالات و معایبی را که در صحنه جنگ و نبرد می‌دید، آشکارا طرح می‌کرد. در حقیقت، شهید رستگار به معنای واقعی یک ولایتی آزاده بود. آزادمنشی و آزادگی او مبنای ولایت‌پذیری او بود. به همین دلیل بود هر مطلبی را که حق می‌دانست، پیگیری و دنبال می‌کرد و هر مطلبی که امام می‌فرمودند را نصب العین و راهنمای خود قرار می‌داد.

همه چیز حاج کاظم سر جای خودش بود

خانم حاج ابوالقاسمی، همسر شهید،‌درباره ازدواج خود با حاج کاظم گفت :‌ مادرم برای عروسی برای همسرم کت، شلوار و پیراهن داده بود خیاط بدوزد. برای مراسم، کاظم شلوار و پیراهنش را پوشید. کت را هم به دلیل گرمی هوا نپوشید. به کاظم گفتم که فکر می کردم شما هم با لباس سپاه در مجلس می آیید.
وی افزود:‌ حاج کاظم خطاب به من گفت که اینقدر لباس سپاه مقدس است که نباید آن را در این بازی ها قرار داد. واقعا هم همین طور بود. هیچ وقت با لباس سپاه به منزل نمی آمد. فقط در محل کار می پوشید. کاظم واقعا پادگان را بهشت می دانست. همه چیز کاظم سر جای خودش بود. محبتش، زن دوستی اش و … همه در جای خودش قرار داشت.
با آغاز جنگ راهی جبهه شد و در عملیات «بیت المقدس» با مسئولیت فرمانده گردان از لشکر حضرت رسول(صلوات الله علیه) شرکت کرد. حاج کاظم در این زمان طی مأموریتی جهت توانمندسازی نیروهای «حزب‌الله»، به‌عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسئولیت تعدادی از عملیات‌ها را برعهده گرفت. وی در راه آماده‌سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. مدتی پس از اسارت حاج احمد متوسلیان به ایران بازگشت. چند ماه بعد در مهرماه ۶۱ ازدواج کرد و چند روز پس از ازدواج راهی منطقه عملیاتی گردید. از حاج کاظم رستگار، یک فرزند به یادگار ماند.

پاسپورت خانه خدا رفتن حاجی در موزه شهداست

ناصر رستگار، برادر شهید درباره حج رفتن شهید گفته است :‌ ما نمی دانستیم ایشان حج رفته است. روز رجعت ایشان سید محمد جوزی که در بنیاد شهید فعالیت می کردند، نمایشگاه به اصطلاح امروزی ها فرهنگی نزدیک خانه ما گذاشت و گفت هر چه در خانه دارید در نمایشگاه بگذارید. ویترینی آوردند و بالای میدان پروین تهرانپارس ( میدان شاهد )‌ گذاشتند.
ناصر ادامه داد :‌ من هر چه که می شد در ویترین گذاشت، را آوردم. گفتند ویترین قفل دارد و خودمان هم نگهبانی می دهیم، یک هفته نمایشگاه گذاشتند. از جمله وسایلی که من در نمایشگاه گذاشتم پاسپورت ایشان بود. الان پاسپورت حاجی در موزه شهدای بهشت زهرا است. سید محمد به من گفت ایشان مکه رفته بود؟ گفتم خیر. گفت مکه رفته است و اینجا نوشته و مهر خورده است. بعد که تحقیق کردیم فهمیدیم مکه رفته و به کسی نگفته است. 
همراه نیروهای شهید چمران عازم کردستان شد
شهید در زمان پیروزی انقلاب در صف عناصر انقلابی قرار گرفت. وی پس از پیروزی اتقلاب در نهادهای مختلف، به انقلاب اسلامی خدمت کرد. با شروع غائله تجزیه طلبان ضد انقلاب در کردستان به همراه نیروهای شهید چمران عازم این منطقه شد و آموزشهای چریکی را نیز در آنجا آموخت.
او پس از بازگشت از کردستان به عضویت سپاه در آمد و شش ماه به عنوان مسئول واحد فرهنگی پادگان توحید خدمت کرد. او مدتی نیز در فیروزکوه به تدریس احکام دینی و مسائل نظامی به جوانان و نوجوانان پرداخت. بعد از ۶ ماه فعالیت، مسئولیت واحد عملیات را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.

ورود به تیپ حضرت «سیدالشهدا علیه السلام»

بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد که این تیپ به نام مبارک «سیدالشهدا علیه السلام» مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده‌دار شد.پس از استعفای شهید حاج علی رضا موحد دانش از فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام، از آذر ماه سال ۱۳۶۱ تا آبان ماه ۱۳۶۳ فرماندهی تیپ سیدالشهدا علیه السلام به عهده شهید کاظم نجفی رستگار قرار گرفت.
شهید رستگار ضمن تقویت و استحکام سازمان تیپ و تغییر توانمندی تیپ از یک سازمان نوپا و پدافندی، تیپ را در عملیاتهای والفجر مقدماتی – والفجر یک – والفجر دو – والفجر چهار و عملیات خیبر شرکت داده و توانمندی تیپ را به حدی از قدرت رساند که به عنوان یکی از تیپ های عملیاتی برتر در سازمان سپاه مطرح گردیده و قدرت فرماندهی و توان نیرویی آن دشمن را به هراس وا می داشت.

به صورت یک بسیجی ساده در عملیات شرکت کرد

کاظم رستگار  از جمله فرماندهانی بود که برای ایجاد سهولت در فرماندهی جنگ و یکدستی در اداره عملیات ها، داوطلبانه از تمام مسئولیت های خود کناره گرفت و به فاصله مدت کوتاهی، به صورت یک بسیجی ساده در عملیات بدر شرکت کرده و در آخرین روزهای سال ۱۳۶۳ حاج کاظم ۲۴ ساله بود که در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا علیه السلام در جریان یک حمله هوایی در شرق رودخانه دجله، هنگام اذان ظهر به شهادت رسید و اثری هم از پیکرش به دست نیامد.
پیکر پاک شهید کاظم نجفی رستگار، پس از ۱۳ سال در منطقه هورالهویزه تفحص شد و به تهران منتقل گردید و در بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۴، ردیف ۷۴، شماره ۲۳ به خاک سپرده شد.

محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، وی در جمع عده ای از جانبازان و ایثارگران هشت سال دفاع مقدس گفت: در مرحله دوم عملیات بیت المقدس هنگامی که با کمبود نیرو روبرو شده بودیم به برادرمان احمد متوسلیان گفتم که ما باید تیپی از دل لشکر حضرت رسول (ص) تشکیل دهیم. در آن زمان فردی همچون احمد متوسلیان جایگاه بسیار والایی در بین نیروی های رزمنده داشت لذا بجای اینکه خودمان درباره تشکیل تیپ و لشکر تصمیم بگیریم این نوع تصمیم گیری ها را به خودشان واگذار می کردیم. از طرفی نمی خواستیم آنها احساس کنند که تکه ای از لشکر 27 محمد رسول الله (ص) جدا می شود زیرا باعث تضعیف لشکر می شد. تیپ حضرت سید الشهدا (ع) از نظر ابعاد تشکیلش، منحصر بفرد بود چرا که بجای اینکه بیرون از لشکر تشکیل شود از داخل یک لشکر ایجاد شده بود.

محسن رضایی ادامه داد: در ابتدا شهید وزوایی مامور این کار شد اما بعد از عملیات بیت المقدس شهید رستگار فرمانده شد و بعد که فرماندهان از لبنان برگشتند تیپ 10 سید الشهدا (ع) به طور مستقل تشکیل گردید و در عملیات مسلم بن عقیل وارد عمل شد.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه در عملیات خیبر هم تیپ 10 سیدالشهدا (ع) وارد عمل شد اظهار داشت: بعد از آن عملیات، ابهاماتی در بین فرماندهان بوجود آمد، چون عملیات های بعد از فتح خرمشهر مثل رمضان، والفجر مقدماتی والفجر 1 و خیبر به نتایج مطلوبی نرسیده بود، لذا در بین برخی از فرماندهان همچون شهید رستگار و شهید بهمنی ابهاماتی بوجود آمده بود که باید به همین سبک به جنگ ادامه دهیم یا سبک دیگری را انتخاب کنیم بنا بر این اعتراضاتی در سپاه تهران شکل گرفت که این اعتراضات عمدتا درباره نحوه ادامه عملیاتها بود.
فرمانده دفاع مقدس در هشت سال دفاع مقدس، افزود: یک گروه سیاسی هم با محوریت اکبر گنجی در پادگان امام حسین (ع) بود که تلاش کردند از این اعتراضات به نفع خودشان استفاده کنند لذا در منطقه 10 سپاه – که مرکزش تهران بود – و پادگان ولیعصر اعتراضاتی شکل گرفت.
محسن رضایی با بیان اینکه اکبر گنجی که عمدتا به بیت آقای منتظری وصل و بدنبال منافع سیاسی خود بودند “، گفت: بعد از اینکه امام راحل پیامی دادند امتحان سختی شکل گرفت. آنهایی که مانند شهید رستگار و شهید بهمنی ولایی و پیرو امام (ره) بودند به فرمان امام تمکین کردند و به جبهه برگشتند و جنگیدند گروهی دیگر امثال اکبر گنجی که از همان ابتدا هم امام را قبول نداشتند سپاه را ترک کردند و به جبهه هم نیامدند.
رضایی درباره خصوصیات شهید رستگار گفت: زندگی شهید رستگار نشان می داد که این شهید یک ولایتی آزاده بود؛ در عین اینکه ولایت پذیر بود اشکالات و معایبی که در صحنه جنگ و نبرد می دید را به صراحت مطرح می کرد در حقیقت شهید رستگار به معنای واقعی یک ولایتی آزاده است.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: آزادمنشی و آزادگی او مبنای ولایت پذیری او بود. به همین دلیل بود که هر مطلبی که حق می دانست را پیگیری و دنبال می کرد و هر مطلبی که امام می فرمود را نصب العین و راهنمای خود قرار می داد.
رضایی با بیان اینکه لقب “رستگار ” برای “شهید کاظم نجفی رستگار ” مناسب ترین لقب است، اظهار داشت: این شهید بزرگوار در زندگی به دلیل تبعیت از ولایت و امام راحل به رستگاری واقعی رسید. از طرف دیگر شهید رستگار در راه اندازی تیپ سید الشهدا (ع) که بعدها تبدیل به لشگر 10 سید الشهدا (ع) شد، نقش موثری داشت که از نقش مدیریت بالایی در عملیات های مختلفی همچون والفجر مقدماتی و والفجر 1 و مسلم بن عقیل برخوردار بود.

لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) عملیات‌های موفقیت‌آمیزی در دوران دفاع مقدس انجام داد. با ادامه یافتن جنگ، تعداد رزمندگان تهران و حومه شهر افزایش یافت. از این رو تصمیم گرفته شد تا نیرو‌ها سروسامان گرفته و تیپ دیگری در کنار لشکر ۲۷ محمد رسول الله که آن زمان تیپ بود، تشکیل شود. سرانجام تیپ سیدالشهدا (ع) در تاریخ ۱۵ فروردین ۶۱ با حکم داود کریمی تشکیل شد. در ادامه مروری مختصر بر تاریخچه تشکیل لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) داشتیم که می‌خوانید:

دلیل راه‌اندازی تیپ سیدالشهدا (ع)

تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) در تاریخ ۱۵ فروردین سال ۶۱ با حکم داوود کریمی به فرماندهی محسن وزوایی تشکیل شد. قبل از صدور این حکم، محمد اویسی مسوول عملیات سپاه تهران مامور می‌شود تا با جمعی از دوستانش، کار‌های مقدماتی راه‌اندازی تیپی ویژه تهرانی‌ها در کنار تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) را انجام دهد.
در تهران و حومه‌ی آن، نیرو‌های بسیاری وجود داشت و نیاز بود که تهران به غیر از تیپ محمدرسول الله (ص)، تیپ دیگری داشته باشد. آن زمان عراق نیز نیرو‌های زیادی به جبهه نبرد آورده و یگان‌های خود را ارتقا داده بود؛ لذا با توجه به حجم زیاد داوطلبان و نیرو‌های بسیجی نیاز بود تا سازماندهی صورت بگیرد و یگانی قوی در کنار لشکر ۲۷ راه‌اندازی شود. لشکر ۲۷ نیرو‌های زیاد داشت، اما کادر فرماندهی کم بود، لذا تشکیل یگان می‌توانست این خلا را پر کند.
فرماندهان با توجه به این مساله، تصمیم گرفتند چند یگان را به مجموعه‌ی سپاه اضافه کنند که یکی از آن‌ها تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود. همچنین تیپ ۲۰ رمضان، توپخانه ۶۳ خاتم، تیپ پدافندی ۱۰ محرم و یگان ش. م. ر. بعثت نیز اضافه شدند.
در مجموع ۱۳ یگان در تهران راه‌اندازی شد. برخی از این یگان‌ها کار‌های امنیتی داخل شهر و برخی دیگر در جبهه‌های جنوب و غرب را برعهده داشتند.

سرانجام نخستین فرمانده تیپ سیدالشهدا (ع)

محسن وزوایی به همراه پنج نفر دیگر جهت دیدار با محسن رضایی و گفت‌وگو در خصوص راه‌اندازی تیپ جدید، با قطار عازم اهواز شد.
حسین خالقی، یکی از همراهان محسن وزوایی روایت کرده است: «قطار وقت نماز صبح، در ایستگاه دوکوهه توقف کرد. محسن پرسید: حاج حسین قطار برای نماز ایستاده است؟ میخواستم پاسخ بدهم که درب کوپه باز شد و احمد متوسلیان به داخل کوپه آمد. گفت: شنیده‌ام که قرار است شما به پادگان گلف بروید و با محسن رضایی صحبت کنید. من اینجا منتظرتان ایستادم تا با شما در همین رابطه صحبت کنم.
احمد متوسلیان گفت: «عملیات نزدیک است. اگر صلاح می‌دانید نزد آقامحسن نروید و برخی گردان‌ها و معاونت‌ها را تحویل بگیرید. پس از اتمام عملیات، برای راه‌اندازی تیپ جدید کمک‌تان می‌کنم.» وزوایی و همراهانش، پیشنهاد احمد متوسلیان را می‌پذیرند.
با وجود اینکه مقدمات راه‌اندازی تیپ قبل از عملیات فتح المبین صورت گرفته بود، اما این تیپ در تاریخ ۱۵ فروردین و بعد از عملیات با حکم داوود کریمی شکل می‌گیرد.
پس از آن دیدار، وزوایی و دوستانش به تیپ محمدرسول الله (ص) می‌روند. وزوایی فرمانده گردان حبیب و شهید زارع فرمانده گردان بلال می‌شود.
عملیات فتح المبین با موفقیت به اتمام رسید. بسیاری از زمین‌های ایران از اشغال رژیم بعث آزاد شد. امام (ره) آن عملیات را فتح الفتوح نامیدند.
حدود ۴۰ روز بعد، عملیات بیت المقدس آغاز می‌شود. با وجود اینکه دستور تشکیل تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) داده شده بود، اما به دلیل نزدیک بودن عملیات، فرصت نمی‌شود تیپ سر و سامانی بیاید، لذا همان روند در عملیات فتح المبین ادامه یافت و محسن وزوایی مامور تشکیل تیپ سیدالشهدا (ع) در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۶۱ به شهادت رسید.
بعد از شهادت وزوایی و انجام عملیات بیت المقدس که همراه با آزادسازی خرمشهر بود، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله می‌کند. بخشی از تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) مامور می‌شود تا به سوریه برود. قرار بود یک یگان نیز از ارتش اعزام شود، اما مسوولان متوجه نقشه‌ی رژیم صهیونیستی می‌شوند و دستور می‌دهند نیرو‌ها به ایران بازگردند. احمد متوسلیان در آخرین روز‌هایی که در لبنان بود به اسارت نیرو‌های حزب فالانژ درمی‌آید.

فرماندهی موحد دانش

پس از عملیات بیت المقدس، عملیات رمضان صورت گرفت که در آن عملیات به موفقیت‌های چندانی دست پیدا نکردیم. مرحله‌ی نخست عملیات به خوبی انجام شد، اما مرحله‌ی دوم و سوم با عدم الفتح روبرو شد.
موحد دانش که همراه با متوسلیان به لبنان رفته بود. پس از بازگشت در شهریور سال ۶۱ فرمانده تیپ تازه تاسیس سیدالشهدا (ع) می‌شود.
با فرماندهی موحد دانش، عده‌ای از فرماندهان تیپ ۲۷ همچون مرتضی زارعی، حسین خالقی، کاظم رستگار و بهمن نجفی با او به تیپ سیدالشهدا (ع) آمدند.
موحددانش در شهریورماه گردان‌های تیپ را راه‌اندازی می‌کند. این تیپ در ابتدا سه گردان به نام‌های حضرت قاسم (ع)، حضرت علی اصغر (ع) و قمر بنی هاشم (ع) داشت و سپس یگان‌های مخابرات و پشتیبانی رزم نیز کلید خوردند.
در زمان اجرای عملیات محرم و مسلم ابن عقیل، تیپ سر و سامان یافت. در عملیات مسلم ابن عقیل، تیپ سیدالشهدا آماده‌ی ورود به عملیات شد. به نقطه‌ی رهایی نیز رفت، اما وارد عمل نشد.

فرماندهی کاظم نجفی رستگار

پس از اجرای عملیات مسلم ابن عقیل، علی موحد دانش به دلایلی از فرماندهی تیپ استعفا می‌دهد و شهید کاظم رستگار نجفی فرمانده این تیپ را می‌پذیرد.
آذر ماه سال ۶۱ رستگار فرمانده تیپ شد. او به تیپ آشنایی داشت و رزمندگان را می‌شناخت. حاج کاظم گردان زهیر را به مجموع گردان‌های تیپ اضافه کرد. در ادامه نیز گردان‌های حضرت علی اکبر (ع)، گردان عاشورا و گردان حر به این تیپ اضافه شدند، به طوری که تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) در عملیات خیبر در سال ۶۲، هشت گردان داشت.
در مرحله نخست عملیات والفجر مقدماتی، تیپ محمدرسول الله (ص) وارد عمل شد که ابراهیم هادی در آن مرحله‌ی نخست به شهادت رسید و ماجرای گردان کمیل و حنظله پیش آمد. قرار بود در مرحله‌ی دوم این عملیات تیپ ۱۰ سیدالشهدا وارد عمل شود که عملیات لو رفت و وارد عملیات نشدند.
با فاصله‌ی چند ماه پس از عدم الفتح والفجر مقدماتی، عملیات والفجر یک در فروردین سال ۶۲ در منطقه فکه آغاز شد. در آن عملیات فرمانده تیپ کاظم نجفی رستگار بود، اما موحد دانش به عنوان نیروی عادی در کنار رزمندگان حضور داشت و نجفی رستگار را در امر فرماندهی کمک می‌کرد. موحد دانش تا زمان شهادتش به عنوان یک نیروی عادی و نه فرمانده در منطقه حضور داشت و همچون سایر رزمندگان برای دفاع از میهن اسلامی می‌جنگید. در نهایت وی در عملیات والفجر ۲ در حالی که که یک دست نداشت و بدنش پر از ترکش بود، به شهادت رسید.
پس از اجرای عملیات خیبر، شهید نجفی رستگار نیز به دلایلی از فرماندهی تیپ استعفا می‌دهد و در فروردین ۶۳ محمد خزاعی به عنوان سرپرست تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) انتخاب می‌شود، اما نجفی رستگار همچون موحددانش همچنان در کنار سایر رزمندگان حضور داشت. در نهایت وی و حسن بهمنی که برای شناسایی به منطقه‌ای رفته بودند، به شهادت رسیدند.

فرماندهی علی فضلی

پس از اداره‌ی هشت ماهه تیپ توسط محمد خزاعی، در خرداد سال ۶۴ علی فضلی فرمانده تیپ سیداالشهدا (ع) را می‌پذیرد. وی پیش از این فرمانده تیپ المهدی (عج) را بر عهده داشت. این تیپ تا زمان اجرای عملیات والفجر ۸، عملیات‌های زیادی را انجام داد. بعد از عملیات والفجر ۸ در اسفند ۶۴ این تیپ به لشکر ارتقا یافت و تا سال ۷۶، فضلی فرمانده این لشکر قهرمان باقی ماند.
تا قبل از آمدن سردار فضلی به تیپ، بیشتر نیرو‌ها اعزامی از تهران بودند. با آمدن فضلی، شهید کلهر قائم مقام تیپ شد و رزمندگان کرج، اشتهارد، ساوجبلاغ، شهریار، ورامین و… به تیپ اضافه شدند.
پس از سردار فضلی، سرداران ناصح، یزدانی و عراقی فرماندهی این لشکر را عهده‌دار بودند. اکنون حدود ۴۰ درصد شهدا لشکر متعلق به استان البرز و حدود ۶۰ درصد متعلق به استان تهران هستند.
در مجموع ۱۳۴ عملیات در دوران دفاع مقدس انجام شد که لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در ۵۰ عملیات حضور داشت. نقش لشکر در این عملیات‌ها آفندی و پدافندی بود. این لشکر چهار هزار شهید به انقلاب اسلامی تقدیم کرد که از این تعداد ۷۴ شهید فرمانده گردان به بالا، ۳۶۵ شهید نیز فرمانده دسته، فرمانده گروهان و معاون گردان بودند. همچنین این لشکر حدود ۶۰۰ جانباز بالای ۲۵ درصد دارد. لشکر ۱۰ سیدالشهدا نسبت به سایر یگان‌ها کمترین اسیر را داشته است.

فرمانده با صلابت: روزهای غربت لشگر 10 در عملیات خیبر

روزهای حضور حاج کاظم و بچه هاش توی جزیره ۳۵ سال پیش این شب ها و روزها به سختی می گذشت…  شب ها و روزهای عملیات خیبر از همه ی روزها و شب ها بیشتر عاشورایی بود… دو سه روز بعد از عملیات، دشمن خودش رو پیدا کرد و پاتک های مرگبارش شروع شد… از روز ششم اسفند که تیپ سیدالشهداء(ع) به جزیره مجنون فرا خوانده شد یک روز خوش ندید… دشمن از زمین و آسمان حمله میکرد. تانک هایی که لوله به لوله در یک مسیر روی چندتا جاده جزیره جولان میدادند و نفس هر نفس کشی رو می گرفتند… مصاف تن بود و تانک. تانک های تی ۷۲ با غرش شون اعصاب برای کسی نگذاشته بودند. هواپیماهای ملخی دشمن و به قول بچه های رزمنده هواپیماهای پنج زاریشون قرار رو از همه گرفته بودند. اونقدر با کالیبرشون دقیق روی پدها و آبراهه ها شلیک میکردند که هیچ بنی بشری از دستشون فراری نداشت….
گردان های تیپ سیدالشهداء(ع) یکی پس از دیگری با هلی کوپترهای شنوک گروهان به گروهان روی پدهای جزیره مجنون شمالی پیاده می شدند و با کمپرسی های ۱۹۲۱ آبی رنگ که از دشمن غنیمت گرفته بودند به جزیره مجنون جنوبی وارد می شدند… در مسیر بارها و بارها رزمنده ها به خاطر هجوم هواپیماها ملخی از ماشین پایین میریختند و در کنارهای جاده جان پناه می گرفتند…
گردان حضرت قاسم (ع) گردان قمربنی هاشم (ع) گردان زهیر و بعد هم گردان عاشورا و حضرت علی اصغر و علی اکبر (ع) روزهای سخت و تلخی برای فرماندهان مخصوصا شهید حاج کاظم رستگار فرمانده لشگر سیدالشهداء (ع) بود…. هنوز فرمان حمله صادر نشده بود که با خبر شهادت مرتضی سلمان طرقی و حسین راحت ، فرمانده عملیات تیپ سیدالشهداء(ع) غرق در ماتم شد….اما رستگار کسی نبود که با این خبرها بشکند اما یکی یکی یارانش در چند روز سخت تنهایش گذاشتند.حاج احمد غلامی جانشینش روز ۸ اسفند به سختی مجروح شد و عقب رفت….
ساعتی نگذشت که خبر رسید احمد ساربان نژاد، فرمانده گردان قمربنی هاشم (ع) بی سر به ملاقات خدا رفت و به دنبال احمد ، گردان حضرت قاسم (ع) بی فرمانده شد و مرتضی حمزه دولابی آسمانی شد…. در یک روز سه فرمانده قدرتمند را از دست داد و یکی دو روز بعد ، امید تیپ سیدالشهداء(ع) ، رحمت الله کرد که خیلی روش حساب باز کرده بود با پهلوی شکافته راهی بهشت شد…
پاتک های روز ۱۲ و ۱۳ اسفند ۶۲ در پد شرقی جزیره مجنون جنوبی و دلاورمردی بچه های گردان حضرت قاسم(ع) و علی اکبر(ع) همه توان فرماندهی تیپ سیدالشهداء (ع) رو به کمک گرفت و روزهای غربت فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) و رزمنده های وفادارش از راه رسید… کا ظم رستگار هنوز در خط مقدم می جنگید و دشمن با همه ی توانش حمله کرد.همه جا پر از تانک بود… بچه های تیپ حضرت عبدالعظیم(ع) هم از راه رسیدند و حماسه روزهای ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ اسفند جزیره مجنون رقم خورد…

راز فرماندهی

آقای رستگار فرمانده لشگر۱۰ سید الشهدا(ع) بود و خانواده اش از این سمت حاجی، هیچ اطلاعی نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد: « فرمانده لشگر ۱۰ برای صحبت بیایند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جایگاه حرکت کرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره میکرد که« چرا در میان جمعیت بلند شدی؟» حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمی کند.» حاجی با اشاره جواب داد که الان می نشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانواده اش بالاخره فهمیدند…

زندگی نامه شهید حاج کاظم رستگار

حاج کاظم نجفی رستگار در آغازین روزهای شکوفایی بهار سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد و در دامان مادری مهربان و با دسترنج پدری کشاورز تکامل و تربیت یافت. از هفت سالگی، قدم در راه تحصیل علم گذاشت و با وجود سختی های زندگی تا کلاس سوم متوسطه با موفقیت به ادامه تحصیل پرداخت. اما پس از آن از ادامه تحصیل بازماند و وارد مبارزات و فعالیتهای انقلابی شد. او که دوران نوجوانی  را با زمزمه های نهضت امام خمینی (ره) آغاز کرده بود، در روزهای نخست پیروزی، با شروع غائله کردستان و تحریکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای دکتر چمران راهی کردستان شد و آموزش های چریکی را در آنجا فرا گرفت. وی که تربیت یافته مکتب بزرگانی چون شهید دکتر چمران و حاج احمد متوسلیان بود، پس از بازگشت در پادگان توحید به عضویت رسمی سپاه در آمد و بعد از مدتی به فیروز کوه رفته، کلاس های آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد. وی را به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ رسول الله (ص) که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از شش ماه فعالیت، مسولیت واحد عملیات را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند…حاج کاظم در این زمان طی ماموریتی جهت توانمند سازی نیروهای حزب الله به عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسولیت تعد ادی از عملیاتها را بر عهده گرفت. وی در راه آماده سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد که این تیپ به نام مبارک « سیدالشهدا (ع)» مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده دار شد. در مهرماه سال ۱۳۶۱ همسری مومن و پارسا اختیار کرد و چند روز بعد به جبهه رفت….
محدثه رستگار یادگار شهید: رزمانی كه پدر من شهید شدند، یك هفته به تولد 24 سالگی‌شان مانده بود.#من چهل روزه_بودم: که پدرم شهید شد، بهمن سال 63 متولد شدم و پدرم اسفند همان سال شهید شد…
شهید رستگار هم با همه ی توانش به دشمن زد. همه شاهد بودند از کشته های دشمن پشته ساخت و فرزندانش را میدید که در مصاف دشمن چون گل پرپر می شوند. کسی نبود و ندید و ننوشت که به رستگار چه گذشت. فقط غلامعلی رشید ذره ای را بیان کرد و مستند شد. برادر غلامعلی رشید از جزیره به قرارگاه آمد و درباره منطقه گفت: «وضع خط خراب است، در محور تیپ سیدالشهداء (ع) دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش می آید. (عراق) دائماً نیرو می آورد و شدت عمل به خرج می دهد. نیروهای (ما) در خط خسته شده اند… آتش (دشمن) به شدت زیاد است… جاده، آب، غذا و نیرو کم است..ِ. پلیت و الوار برای ساختن سنگر، نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد… نیروها در خط ، آرپی جی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده می کنند. از شدت حمله دشمن، بچه ها دیگر قادر نیستند فکر کنند. این جزیره طلسم شده و ما هر کاری می کنیم با مشکل مواجه می شویم.»
۳۵ سال از آن روزها می گذرد. برای نسلی که رستگار را ندیده اند باید گفت: او تا آخرین نفر جنگید و نشکست. کسی گریه اش را در صحنه نبرد ندید. صدایش نلرزید و نترسید… شما وارثان این چنین مردان با صلابت و فداکار هستید…باید ایستاد و نترسید و تا اخر مقامت کردو نلرزید…
سردار غریب لشگر سیدالشهداء (ع) غریبانه و مظلومانه, تک و تنها در حین عملیات بدر، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله ( منطقه هور الهویزه)  در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان لشگر سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آخرین آرزویش نیز محقق شد… گویی حاج کاظم فرمانده غریب لشگر سیدالشهدا (ع) به زیارت مولای کاظمین رفته بود که پیکر مطهرش بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت…
کتاب خاطرات دردناک
ناصر کاوه
راوی: جعفر طهماسبی
برشی از زندگی شهید کاظم نجفی رستگار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا