شهدای دفاع مقدس
عملیات بدر با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س)
۲۰ اسفند ماه سال ۱۳۶۳
19 اسفند 1401
0 497 خواندن این مطلب 14 دقیقه زمان میبرد
عملیات بدر در ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۶۳ با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) در جبهه جنوبی هورالهویزه آغاز شد. اگرچه در ابتدا با یورش برقآسای رزمندگان اسلام و عبور از رود دجله، تردد دشمن در جاده العماره-بصره را قطع کرد، لیکن اتکا به عقبه آبی، نداشتن جاده مواصلاتی، بروز مشکلات ترابری و پشتیبانی و بیبهره بودن از آتش توپخانه، باعث شد که پس از 6 روز نبرد و مقاومت در برابر پاتکهای سنگین و متوالی زرهی دشمن، منطقه شرق دجله تخلیه و به تثبیت مواضع جدید در هورالهویزه بسنده شود.
ضمن اینکه استفاده بیشمار و ناجوانمردانه رژیم بعثی در استفاده از بمب شیمیائی علیه رزمندگان ایرانی درنتیجه عملیات تأثیر فراوان داشت. در مجموع عراق در عملیات بدر، حدود 100 حمله شیمیایی کرد و عوامل مختلف شیمیایی تاولزا، اعصاب، مؤثر بر خون، خفهکننده و مرکب را علیه نیروهای ایران به کار برد.
انهدام پل جبیر
پل جبیر از اهمیت ویژهای در عملیات بدر برخوردار بود. پل «جبیر» بر روی رودخانه دجله در 81 کیلومتری شمال شهر «القرنه»، جاده بصره- العماره را توسط جاده شرقی – غربی به جزیره مجنون شمالی متصل میکند.
سجاد جهان شیر از رزمندگان شرکتکننده در عملیات بدر در خاطرات خود از انهدام این پل میگوید: پس از عبور از پل و رد شدن از کانال اول و کانال دوم، در مسیر حرکت، چند مقر در طرفین جاده و نزدیکی روستای «جبیر» بودند که درگیری شدیدی در این نقطه روی داد. سرهنگ عراقی در آنجا با نیروهایش مقاومت زیادی میکرد. درنهایت این درگیری منجر به هلاکت سرهنگ عراقی و تعدادی از نیروهایش شد.
وقتی به ساحل رود دجله رسیدیم. تعدادی از بچهها را در طرفین پل و تعدادی را بر روی پل مستقر کردیم و برادران تخریب کار خود را شروع کردند. اگر اشتباه نکرده باشم، دقیقاً ساعت 1:30 نیمهشب انفجار صورت گرفت و صدای آن به حدی مهیب بود که یکی از بچهها به نام امیر حمزه داورزنی در اثر موج انفجار، گوشهایش خونریزی کرد. مأموریت با موفقیت انجام شده بود.
زحمات تکتک برادران اطلاعات – عملیات تیپ 110 شهید بروجردی در این عملیات ستودنی بود. برادران انصافاً با زیرکی، چالاکی، شجاعت و شهامت خود برگ زرینی از عملکرد خود در این عملیات برجای گذاشتند.
این عملیات{انهدام پل} باعث شد که دشمن بعثی نتواند نیروی کمکی به منطقه عملیاتی لشکر عاشورا، تیپ قمر و لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) وارد کند.
سجاد جهان شیر از رزمندگان شرکتکننده در عملیات بدر در خاطرات خود از انهدام این پل میگوید: پس از عبور از پل و رد شدن از کانال اول و کانال دوم، در مسیر حرکت، چند مقر در طرفین جاده و نزدیکی روستای «جبیر» بودند که درگیری شدیدی در این نقطه روی داد. سرهنگ عراقی در آنجا با نیروهایش مقاومت زیادی میکرد. درنهایت این درگیری منجر به هلاکت سرهنگ عراقی و تعدادی از نیروهایش شد.
وقتی به ساحل رود دجله رسیدیم. تعدادی از بچهها را در طرفین پل و تعدادی را بر روی پل مستقر کردیم و برادران تخریب کار خود را شروع کردند. اگر اشتباه نکرده باشم، دقیقاً ساعت 1:30 نیمهشب انفجار صورت گرفت و صدای آن به حدی مهیب بود که یکی از بچهها به نام امیر حمزه داورزنی در اثر موج انفجار، گوشهایش خونریزی کرد. مأموریت با موفقیت انجام شده بود.
زحمات تکتک برادران اطلاعات – عملیات تیپ 110 شهید بروجردی در این عملیات ستودنی بود. برادران انصافاً با زیرکی، چالاکی، شجاعت و شهامت خود برگ زرینی از عملکرد خود در این عملیات برجای گذاشتند.
این عملیات{انهدام پل} باعث شد که دشمن بعثی نتواند نیروی کمکی به منطقه عملیاتی لشکر عاشورا، تیپ قمر و لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) وارد کند.
خوابیدن روی سیمخاردار
یکی از مسئولان واحد اطلاعات عملیات تیپ 44 قمر بنیهاشم درباره چگونگی درگیر شدن نیروهای این یگان در عملیات بدر گفت «هنگامیکه خواستیم خط را بشکنیم 21/12/1363، به دلیل هوشیاری دشمن، نیروهای غواص از فاصله 20،30 متری قایقها را رها کرده و بدون لباس غواصی به سیمخاردارهای نزدیک سیل بند رسیدند و به علت نبودن وقت برای قیچی کردن و کنار زدن سیمخاردارها، 2 نفر از رزمندگان روی سیمخاردارها خوابیدند تا با فشار روی این سیمخاردارهای حلقهای و پائین رفتن آنها در عمق آب، قایقها از آن عبور کرده و خود را به سیل بند برسانند.»
بالا رفتن پارچه سفید تسلیم نیروهای عراقی
سروان ابراهیم جمعه قاسم، معاون گردان 425 ارتش عراق، مستقر در پد خندق که در عملیات امروز (23/12/1363) به اسارت درآمد؛ درباره تأکید مسئولان نظامی عراق بر مقاومت آنها و تصمیم مسئولان ردهبالا برای آزاد کردن آنها از محاصره، گفت «مدت سه روز بود که روی جاده خندق در محاصره نیروهای اسلام بودیم و در این مدت دستورهایی از طریق فرمانده لشکر 35 مبنی بر مقاومت این گردانها صادر میشد. میگفتند به دستورات عمل کنید، وزیر دفاع «عدنان خیرالله» با یک ستون عازم منطقه است تا شما را از محاصره نجات دهد.
پس از این تماس فرمانده گردان همه افسران را جمع و نظرخواهی کرد که چه باید بکنیم؟ اکثریت رأی بر تسلیم شدن دادند و ما هم با بالا گرفتن پارچه سفیدی تسلیم نیروهای اسلام شدیم.»
بالا رفتن پارچه سفید تسلیم نیروهای عراقی
سروان ابراهیم جمعه قاسم، معاون گردان 425 ارتش عراق، مستقر در پد خندق که در عملیات امروز (23/12/1363) به اسارت درآمد؛ درباره تأکید مسئولان نظامی عراق بر مقاومت آنها و تصمیم مسئولان ردهبالا برای آزاد کردن آنها از محاصره، گفت «مدت سه روز بود که روی جاده خندق در محاصره نیروهای اسلام بودیم و در این مدت دستورهایی از طریق فرمانده لشکر 35 مبنی بر مقاومت این گردانها صادر میشد. میگفتند به دستورات عمل کنید، وزیر دفاع «عدنان خیرالله» با یک ستون عازم منطقه است تا شما را از محاصره نجات دهد.
پس از این تماس فرمانده گردان همه افسران را جمع و نظرخواهی کرد که چه باید بکنیم؟ اکثریت رأی بر تسلیم شدن دادند و ما هم با بالا گرفتن پارچه سفیدی تسلیم نیروهای اسلام شدیم.»
ما تا آخرین قطره خون میایستیم، شما هم بایستید
همزمان با فشار نیروهای عراقی و با توجه به پیگیریهای دفتر امام خمینی(ره) در مورد وضعیت جبههها، امام نیز در جریان امر قرار گرفتند و یک پیام کوتاه و شفاهی بدین شرح از طریق دفترشان به قرارگاه خاتمالانبیاء ارسال کردند: به بچهها، محسن و صیاد بگوئید که امروز، روز واقعی جنگ بین اسلام و کفر است. با تمام توان بایستید و بههیچعنوان سستی در خود راه ندهید. ما تا آخرین قطره خون میایستیم، شما هم بایستید.
مقاومت حسن آقایی تا بیهوشی
محسن رخصت طلب؛ راوی لشکر 14 امام حسین (ع) در گزارش کوتاهی درباره شدت درگیریها در «الصخره» و تلاشهای حسن آقائی فرمانده این محور، نوشته است: مسئول محور الصخره، حسن آقائی است، ترس در وی معنا ندارد. اصلاً تیر و ترکش و آتش نمیشناسد. او و نیروهای همراه در مقابل نیروهای عراقی در منطقه الصخره، بهشدت مقاومت میکردند و توانستند در عرض چند ساعت، سه بار آنها را از این منطقه که دشمن با فشار زیاد باز پس گرفته بود، عقب بزنند.
میگفتند او در طول سه روز عملیات، 10 ساعت بیشتر نخوابیده. تماماً در حال دادوبیداد کردن و جنگیدن بود. آر. پی. جی 7 از دست او نمیافتاد. بالاخره پس از مقاومت زیاد، زمانی که دشمن برای آخرین بار، الصخره را گرفت، نیروها او را که از شدت خستگی و ضعف، رو به بیهوشی بود سوار قایق کرده و به بهداری منتقل کردند.
میگفتند او در طول سه روز عملیات، 10 ساعت بیشتر نخوابیده. تماماً در حال دادوبیداد کردن و جنگیدن بود. آر. پی. جی 7 از دست او نمیافتاد. بالاخره پس از مقاومت زیاد، زمانی که دشمن برای آخرین بار، الصخره را گرفت، نیروها او را که از شدت خستگی و ضعف، رو به بیهوشی بود سوار قایق کرده و به بهداری منتقل کردند.
من عقب نمیروم، میمانم و کاری میکنم
در روز 25/12/1363 سیدرضا دستواره که پس از شهادت عباس کریمی، فرمانده لشکر 27 حضرت رسول، بهطور موقت فرماندهی این یگان را برعهدهگرفته بود، برای گزارش آخرین وضعیت لشکر 27 حضرت رسول (ص) در قرارگاه خاتمالانبیاء حاضر شد.
دستواره که از ناحیه پهلو ترکشخورده بود و براثر شدت جراحت توان زیادی برای حرف زدن نداشت، گفت: مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیروهای کادر این واحد زخمی شدهاند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند. وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت: من عقب نمیروم، میمانم و کاری میکنم. این در حالی بود که لشکر 27 پس از سه روز اجرای مأموریت، برای بازسازی به عقب منتقل شده بود.شنای صیاد در هور
دستواره که از ناحیه پهلو ترکشخورده بود و براثر شدت جراحت توان زیادی برای حرف زدن نداشت، گفت: مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیروهای کادر این واحد زخمی شدهاند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند. وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت: من عقب نمیروم، میمانم و کاری میکنم. این در حالی بود که لشکر 27 پس از سه روز اجرای مأموریت، برای بازسازی به عقب منتقل شده بود.شنای صیاد در هور
مهدی شیرانی نژاد میگوید: «تا سوار شدیم، ده دوازده نفر از رزمندههای عادی که عقبنشینی میکردند و خسته هم شده بودند، سوار قایق ما شدند. هفت، هشت، ده کیلومتر راه آمده بودند. من بیسیم دستم بود و آن را گذاشته بودم روی پاهایم، چون تراکم نیرو زیاد بود و جایی نبود. قایق داشت در آب فرو میرفت که صیاد (شیرازی) گفت من با شنا برمیگردم عقب. هرچه آقا رحیم (صفوی) به او گفت، گوش نداد و شنا کرد؛ چه شنایی هم داشت. با لباس و پوتین این 20 متر را رفت من هم در این فکر بودم که بیسیم دچار مشکل نشود، چون دائم به همه بیسیمچیها میگفتیم، بیسیمها خیلی گران است و باید در حفظ آنها بکوشیم.»
حماسه مهدی باکری در هور
در روز پنجم عملیات (25/12/1363) پس از دفع نخستین پاتک دشمن، برادر مهدی باکری کوشید که برادران تا شب مقاومت کنند تا با استفاده از تاریکی شب پل {الصفحه: اتوبان} را منهدم کنند، آنان نیز حرف او را تائید و برای ایستادگی، آمادگی خود را اعلام کردند. ساعت 14:30 به فرمانده لشکر خبر دادند که دشمن از پل گذشته و وارد شهر «حریبه» شده است و از دشت باز مقابل قسمت کیسهای دجله (نرسیده به گلوگاه)، دست به پاتک زده است.
سماجت دشمن در تداوم پاتک موجب شد که سیل بند مقابل فرماندهی از نیروی خودی خالی شود و به دست دشمن بیفتد. بدین ترتیب نیروهای خودی در داخل شهرک و پشت سیل بند، درحالیکه محاصره شده بودند، با دشمن مقابله کردند. به دلیل تنگتر شدن محاصره، برادر نظمی به برادر باکری گفت «شما بروید عقب، ما اینجا هستیم»، اما برادر باکری پاسخ داد «ما میخواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، مسئله اسلام در میان است.»
با آمدن دشمن روی سیل بند، محاصره نیروهای خودی کامل و نبرد تنبهتن آغاز شد. برادر کاملی بیسیمچی برادر باکری میگوید «ما هرچه به برادر باکری اصرار کردیم که برگردد، نپذیرفت.» به او گفتم از حبیب (اسم رمز قرارگاه) میگویند: شما برگردی عقب، اما او نپذیرفت و بهکلی خودش را از بیسیم دور کرد. از طرف دیگر، برادران قرارگاه از پشت بیسیم به من گفتند: حتی اگر میتوانید دست و پای او را ببندید و بیندازیدش داخل قایق و او را بکشید، بیاورید عقب.
برادر قمرلو، فرمانده گردانی که در همان روز سازماندهیشده و همراه شهید باکری در آن قایق بود، میگوید «خودش یک نارنجک را به پشت سیل بند انداخت و چند نفر از عراقیها را به درک واصل کرد و برگشت. گاهی تکبیر میگفت، لحظاتی امام زمان (عج) را صدا میزد، خیلی چابک شده بود. بیشتر برادران در حال زدن آر.پی.جی بودند.
در حین درگیری برادرانی که زخمی میشدند، آنها را به داخل قایق میبردیم، برادر باکری کنار من نشسته بود و تیراندازی میکرد. یکدفعه در بین ذکرهایی که میگفت، ناله ضعیفی کشید و رو به زمین دراز کشید، در بغل گرفتمش دیدم که از پیشانی او خون بیرون میآید. دشمن قایق را زیر رگبار گرفته بود، اما تیری به ما اصابت نکرد، در همین حال یکی از افراد دشمن با شلیک موشک آرپیجی موتور قایق را نشانه گرفت و باعث اشتعال آن شد.
ما که براثر اصابت ترکش به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد، سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم.»
سماجت دشمن در تداوم پاتک موجب شد که سیل بند مقابل فرماندهی از نیروی خودی خالی شود و به دست دشمن بیفتد. بدین ترتیب نیروهای خودی در داخل شهرک و پشت سیل بند، درحالیکه محاصره شده بودند، با دشمن مقابله کردند. به دلیل تنگتر شدن محاصره، برادر نظمی به برادر باکری گفت «شما بروید عقب، ما اینجا هستیم»، اما برادر باکری پاسخ داد «ما میخواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، مسئله اسلام در میان است.»
با آمدن دشمن روی سیل بند، محاصره نیروهای خودی کامل و نبرد تنبهتن آغاز شد. برادر کاملی بیسیمچی برادر باکری میگوید «ما هرچه به برادر باکری اصرار کردیم که برگردد، نپذیرفت.» به او گفتم از حبیب (اسم رمز قرارگاه) میگویند: شما برگردی عقب، اما او نپذیرفت و بهکلی خودش را از بیسیم دور کرد. از طرف دیگر، برادران قرارگاه از پشت بیسیم به من گفتند: حتی اگر میتوانید دست و پای او را ببندید و بیندازیدش داخل قایق و او را بکشید، بیاورید عقب.
برادر قمرلو، فرمانده گردانی که در همان روز سازماندهیشده و همراه شهید باکری در آن قایق بود، میگوید «خودش یک نارنجک را به پشت سیل بند انداخت و چند نفر از عراقیها را به درک واصل کرد و برگشت. گاهی تکبیر میگفت، لحظاتی امام زمان (عج) را صدا میزد، خیلی چابک شده بود. بیشتر برادران در حال زدن آر.پی.جی بودند.
در حین درگیری برادرانی که زخمی میشدند، آنها را به داخل قایق میبردیم، برادر باکری کنار من نشسته بود و تیراندازی میکرد. یکدفعه در بین ذکرهایی که میگفت، ناله ضعیفی کشید و رو به زمین دراز کشید، در بغل گرفتمش دیدم که از پیشانی او خون بیرون میآید. دشمن قایق را زیر رگبار گرفته بود، اما تیری به ما اصابت نکرد، در همین حال یکی از افراد دشمن با شلیک موشک آرپیجی موتور قایق را نشانه گرفت و باعث اشتعال آن شد.
ما که براثر اصابت ترکش به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد، سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم.»
۲۵ اسفند شهادت مهدی باکری
مهدی باکری بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. ۱۵ روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلیبن موسیالرضا(ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
آغاز عملیات بدر
بازگشت دوباره به هورالهویزه یک سال از انجام عملیات خیبر میگذشت و تجربههای ارزنده و فراوانی برای فرماندهان جنگ به دست آمده بود. چندین فرمانده و نیروی کارآمد به شهادت رسیده و از همه عملیات هایی که طرح ریزی شده بود، تنها عملیات “میمک” در جبهه میانی به اجرا درآمد. از سه منطقهای که برای حملههای بعدی در نظر گرفته شد یعنی منطقه عملیاتی خیبر در هورالهویزه، شرق بصره (رمضان) و غرب اروند نهایتا منطقه هورالهویزه برگزیده شد، تا عملیات “بدر” با هدف دستیابی و تسلط بر جاده بصره – العماره و نیز راهیابی به مرکز اصلی هورهای غرب دجله که استانهای ناصریه، بصره و العماره را احاطه کرده است به اجرا درآید. همچنین با گزینش این منطقه تسلط بر شرق دجله و انهدام نیروهای ارتش عراق حاصل میگردید. این نبرد در امتداد حماسه خیبر بود و در آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با همکاری ارتش عملیات را فرماندهی و اجرا کرد… در شب 20 اسفندماه 1363 نیروهای ایرانی در پشت خطوط مقدم تجمع کرده و در ساعت 23 با رمز “یا فاطمه زهرا(س)” از دو محور عمده در حدفاصل “العزیز” تا “القرنه” به سوی دشمن یورش بردند. منطقه هور مملو از مواضع ایذایی و بشکههای خطرناک بمب”ناپالم” آتشزا شده بود. همه این موانع و استحکامات از بیم حملهای دوباره از سوی ایرانیها در طول همان یک سال گذشته تدارک و تعبیه شده بودند. یگانهای ارتش، شامل سه لشکر و یک تیپ به همراه ٩ لشکر و ٧ تیپ از سپاه به صورت ادغامی در این عملیات سازماندهی شده بودند. همچنین تدابیری برای رویارویی و مقاومت در برابر بمبهای شیمیایی – که دشمن در طول عملیات به وفور از آنها بهره برد – اتخاذ شد تا نیروها با کمترین آسیب به اهداف خود برسند. در همان ساعات نخست که نیروهای عمل کننده تهاجم خود را از دو محور شمالی و جنوبی شروع کردند، همه خطوط و استحکامات دشمن درهم کوبیده شد، اما در محور “ترابه” که به منظور پشتیبانی در نظر گرفته شده بود، به سبب دوری عقبه و کمبود آتش پشتیبانی و سایر مسایل، پیشروی به کندی صورت گرفت و برعکس، در محور پد “خندق” و “ورطه” گذشته از شکسته شدن خط دشمن، برخی یگانها با حرکت در عمق خط دشمن به هدفهای ثانوی نیز دست یافتند، بنابراین تا صبح روز دوم عملیات از 2 کیلومتری جنوب “البیضه” تا5/2 کیلومتر پایینتر از خط “همایون” خط نخست دشمن به طور کامل به تصرف نیروهای ایرانی درآمد و آنها در حدفاصل آبراه “جمل” تا خط همایون به پشت رودخانه دجله رسیدند. قرارگاه مهندسی سپاه در طی ٣ روز جنگ و درگیری توانست با سخت کوشی بسیار، یک پل از جزیره مجنون جنوبی تا منطقه همایون ساخته و نصب نماید. از سوی دیگر نیروها با پشتیبانی هوانیروز به پاکسازی پد خندق و پیشروی از پشت خط جمل ٣ به پشت “صفین٣” پرداختند. عملیات پس از ٨ روز جنگ و گریز و مقاومت با آزادسازی روستای ترابه، “لحوک”، “نهروان”، “فجره”و تصرف بیش از 800 کیلومترمربع از زمینهای هور و تصرف جاده خندق(الحجرده) به طول 13 کیلومتر – که فاصله آن با راه بصره – العماره 6 کیلومتر است به پایان رسید. نیروهای خودی طی چند روز با مقاومت در برابر پاتکهای متوالی و سنگین زرهی عراق، ساحل خشک شرق دجله را تخلیه و به تثبیت مواضع جدید در هورالعظیم بسنده کردند… درجریان عملیات بدر “مهدی باکری” فرمانده لشگر31 عاشورا، “عباس کریمی” فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، “ابراهیم جعفرزاده” فرمانده تیپ 18 الغدیر و تنی چند از فرماندهان سپاه و ارتش به شهادت رسیدند، همچنین همزمان با عملیات بدر جنگ شهرها آغاز شد و نیروی هوایی عراق مناطق مسکونی تهران را مورد هدف قرار داد. در مقابل، نخستین موشکهای زمین به زمین ایران به سوی مراکز نظامی و اداری شهرهای مهم عراق شلیک شد. عملیات بدر با انهدام 7 تیپ و 5 لشگر از 20 تا 100 درصد و کشته و زخمی شدن و به اسارت در آمدن 18200 تن از قوای دشمن همراه بود. در این عملیات 250 دستگاه تانک و نفربر زرهی، 6 فروند هواپیما و 4 فروند چرخبال، 40 عراده توپ صحرایی، 200 دستگاه خودرو، 60 قبضه خمپاره انداز و 15 دستگاه مهندسی ارتش عراق منهدم و 50 قبضه خمپاره انداز و 2 دستگاه رادار “رازیت” به غنیمت نیروهای ایرانی درآمد. پس از عملیات بدر که با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد این دو نیرو توان و استعداد آن را یافتند که مستقل از هم، ولی با هماهنگی، پشتیبانی و همیاری یکدیگر وارد عمل شوند.
اسفند ماه سالروز اجرای عملیات بدر است. در این عملیات چندین تن از فرماندهان شاخص به شهادت رسیدهاند که مروری کوتاه بر زندگی آنها خواهیم داشت.
23 اسفند شهادت عبدالحسین برونسی
شهید عبدالحسین برونسی، پیشهاش بنایی بود. او که فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه علیهالسلام بود، ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به شهادت رسید و پس از ۲۷ سال پیکر پاکش به میهن بازگشت.
کتاب «خاکهای نرم کوشک» مجموعه خاطراتی از شهید برونسی است از زبان همسر وی معصومه سبک خیزو همرزمانش که در سال ۱۳۸۳ توسط سعید عاکف در مشهد چاپ گردید و به یکی از پرفروش ترین کتابهای تاریخ ایران مبدل شد و تا بهمن ۱۳۸۸ به چاپ صدوپنچم (۳۴۴۰۰۰ نسخه) رسید.
کتاب «خاکهای نرم کوشک» مجموعه خاطراتی از شهید برونسی است از زبان همسر وی معصومه سبک خیزو همرزمانش که در سال ۱۳۸۳ توسط سعید عاکف در مشهد چاپ گردید و به یکی از پرفروش ترین کتابهای تاریخ ایران مبدل شد و تا بهمن ۱۳۸۸ به چاپ صدوپنچم (۳۴۴۰۰۰ نسخه) رسید.
۲۴ اسفند شهادت حاج عباس کریمی
سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج عباس کریمی قهرودی، از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس است که به اخلاص و ساده زیستی همچون دیگر سرداران شهید شهره است، او به گفته دوستان و همرزمانش همراه با جهاد اصغر به جهاد اکبر که همانا خود سازی و دوری از رذایل اخلاقی است، همواره همت می گمارد، چنانکه شهید دستواره در مورد وی می گوید: «در جسم کوچک او یک روح بزرگ و با عظمت و متصل به عظمت خدا نهفته بود که او را یک انسان الهی کرده بود.»
او زندگی یک مجاهد را مانند زندگی مردمان عادی نمی دانست و معتقد بود: «من فکر نمی کنم که ما به آنجا برسیم که بتوانیم یک زندگی مثل مردم عادی تشکیل بدهیم، ما همیشه در جنگیم. اگر جنگ ما با عراق تمام شود، با اسرائیل شروع میشود و اگر با آنجا تمام شود با آمریکا تمام نمیشود، ما باید بجنگیم تا همه این کارها را تمام کنیم.»
شهید کریمی در روز پنج شنبه ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر منطقه شرق دجله و شمال القرنه اجرا میکرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و جان را به معشوق تسلیم نشد.
او زندگی یک مجاهد را مانند زندگی مردمان عادی نمی دانست و معتقد بود: «من فکر نمی کنم که ما به آنجا برسیم که بتوانیم یک زندگی مثل مردم عادی تشکیل بدهیم، ما همیشه در جنگیم. اگر جنگ ما با عراق تمام شود، با اسرائیل شروع میشود و اگر با آنجا تمام شود با آمریکا تمام نمیشود، ما باید بجنگیم تا همه این کارها را تمام کنیم.»
شهید کریمی در روز پنج شنبه ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در حالی که آخرین دستور ابلاغی از جانب قرارگاه را در عملیات بدر منطقه شرق دجله و شمال القرنه اجرا میکرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سرش مجروح شد و جان را به معشوق تسلیم نشد.
۲۵ اسفند کاظم نجفیرستگار
حاج کاظم نجفی رستگار در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد و مانند دیگر کودکان هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس سوم دبیرستان درسش را ادامه داد و پس از آن در صف عناصر انقلابی قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز غائله کردستان و تحرکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای «شهید دکتر مصطفی چمران» راهی کردستان شد و آموزشهای چریکی را در آنجا فرا گرفت.
او پس از بازگشت از کردستان و آموختن فنون نظامی و جنگ شهری از سوی شهید چمران و جاویدالاثر «حاج احمد متوسلیان»، در «پادگان توحید» به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و بعد از مدتی به «فیروزکوه» رفت و کلاسهای آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد. پس از مدتی حاج کاظم را به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ رسول الله(ص)، که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از ۶ ماه فعالیت، «مسئولیت واحد عملیات» را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.
در مهرماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و چند روز بعد به جبهه رفت. تا اینکه پس از حضور مداوم در جبهه در جریان عملیات «بدر»، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل. پیکر این فرمانده شهید بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.
او پس از بازگشت از کردستان و آموختن فنون نظامی و جنگ شهری از سوی شهید چمران و جاویدالاثر «حاج احمد متوسلیان»، در «پادگان توحید» به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و بعد از مدتی به «فیروزکوه» رفت و کلاسهای آموزش احکام دینی و مسائل نظامی را برای جوانان و نوجوانان برپا کرد. پس از مدتی حاج کاظم را به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ رسول الله(ص)، که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از ۶ ماه فعالیت، «مسئولیت واحد عملیات» را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.
در مهرماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و چند روز بعد به جبهه رفت. تا اینکه پس از حضور مداوم در جبهه در جریان عملیات «بدر»، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل. پیکر این فرمانده شهید بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.
21 اسفند حسن درویشی
21 اسفند سالروز عروج عاشقانه سردار رشیدی است که در سالهای آغازین جنگ تحمیلی از کنار کرخه در شوش خوزستان تا شرق دجله در عراق با تعدادی اندک از نیروهای تحت فرماندهی خود مقابل دشمن ایستاد.
شهید حسن درویش (درویشی) متولد سال 1341 روستای جعفرآباد شهرستان شوش با شروع جنگ تحمیلی در جاده شوش از کنار رودخانه کرخه تا شرق دجله سدی مقابل مزدوران بعثی ایجاد کرد.
شهید حسن درویش (درویشی) متولد سال 1341 روستای جعفرآباد شهرستان شوش با شروع جنگ تحمیلی در جاده شوش از کنار رودخانه کرخه تا شرق دجله سدی مقابل مزدوران بعثی ایجاد کرد.
آنگاه که لشکر خصم تا کنار رودخانه کرخه به قصد تصرف شوش و جاده استراتژیک اهواز – اندیمشک پیش روی کرده بود، حسن درویش با چند نیروی جانبرکف که تنها یک قبضه آر.پی.جی. در اختیار داشتند به جنگ تیپ 57 پیاده مکانیزه عراق رفت و با اقدام به موقع مانع تلاش دشمن برای زدن پل بر روی رودخانه کرخه و تصرف شهر شوش شد.
شهید حسن درویش مهارتش در استفاده از آر.پی.جی7 بینظیر بود وی با قایقهای محلی به آن سوی رودخانه کرخه و قلب نیروهای دشمن میرفت و تانکهای ارتش بعث را شکار می کرد.سرلشگر شهید حسن درویش اوایل جنگ مسوولیت جبهه شوش را بر عهده داشتو ضمن آموزش نیروها در 25 فروردین ماه 1360 در عملیاتی با رمز یا مهدی ادرکنی به قلب دشمن زد.
در این عملیات ظفرمند که تحت فرماندهی وی انجام شد، قسمتی از تپههای استراتژیک منطقه شوش آزاد و تعدادی تانک و نفربر عراقی منهدم و تعدادی از نیروهای دشمن اسیر و به پشت جبهه تخلیه شدند.با گسترده شدن جبهه شوش و نیاز به بکارگیری سلاحهای سنگین وی به ارتش مامور شد و ظرف مدت کوتاهی استفاده از سلاحهای سنگین را فرا گرفت و سپس به آموزش نیروهای بسیجی و سپاهی پرداخت و در عملیات فتحالمبین نقش جاودانهای از خود به یادگار گذاشت.
چند روز بعد از عملیات فتحالمبین به دستور فرمانده وقت کل سپاه سردار محسن رضایی، ماموریت تشکیل و فرماندهی تیپ 17 قم به شهید درویش واگذار شد. وی ظرف مدت 20 روز تیپ 17 قم را تشکیل داد و این تیپ یکی از بهترین یگانهای عمل کننده در عملیات رمضان تبدیل شد.
تشکیل تیپ 15 امام حسن (ع) از دیگر ماموریت های محول شده به شهید حسن درویش در سالهای آغازین دوران دفاع مقدس بود که این یگان نیز با تلاش شبانهروزی تشکیل و سازماندهی شد و بعدها به نام تیپ مستقل 15 تکاور دریایی معروف شد که نقش مهمی در عملیاتهای بزرگ و خطوط پدافندی داشت.
شهید حسن درویش مدتی بعد به لبنان اعزام شد و پس از بازگشت در لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) مشغول به خدمت شد و در ادامه به تیپ امام حسن (ع) بازگشت و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد.این فرمانده دلاور دوران دفاع مقدس سرانجام در 21 اسفند ماه سال 1363 در عملیات بدر پس از انهدام چندین پاسگاه دریایی دشمن، از ناحیه سر مورد اصابت تیر خصم قرار گرفت و جاودانه شد.
برچسب ها
عملیات بدر19 اسفند 1401
0 497 خواندن این مطلب 14 دقیقه زمان میبرد