شهدای دفاع مقدس

شهید رضا چراغی

نگاهی به زندگی شهید «رضا چراغی»

پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه سال ۱۳۶۱ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ۲۷ توسط حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به‌عنوان قائم‌مقام لشکر خدمت کرد و از مهرماه سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی، معاونت سپاه ۱۱ قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت.

به گزارش ایسنا، رزاق «رضا» چراغی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان ساوه متولد شد. در ۶ سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درس‌هایش موفق بود. او علاوه بر تحصیل، به مطالعات و فعالیت‌های مذهبی علاقه‌مند بود و در مجالس مذهبی، با شور و اشتیاق حضور می‌یافت. پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد دبیرستان شد و در آن مقطع با برخی مسائل سیاسی آشنا شد.

رضا در شروع انقلاب اسلامی، در سال آخر دبیرستان بود و در راهپیمایی‌ها علیه رزیم منحوس پهلوی و در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) فعال بود. همچنین در روزهای پیروزی انقلاب، در تسخیر مراکز نظامی و دولتی رژیم، حضوری پررنگ داشت. او پس از شروع غائله کردستان توسط ضدانقلاب، فوری به همراه جمعی از دوستان، خود را به مریوان رساند و در مبارزه با گروه‌های محارب، از هیچ کوششی دریغ نکرد.

چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئول جانشینی سپاه دزلی بود و زمانی نیز به‌عنوان مسئول محور مریوان انجام‌وظیفه کرد و خدمات درخشانی را از خود به یادگار گذاشت. رضا چراغی که ارادت خاصی به حاج احمد متوسلیان داشت و خصوصیات اخلاقی و نظامی او را الگوی خود قرار داده بود، بعد از شکل‌گیری تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، به همراه تیپ در عملیات‌های مختلف شرکت کرد.

وی از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه سال ۱۳۶۱، فرماندهی گردان حمزه را در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه سال ۱۳۶۱ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ۲۷ توسط حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به‌عنوان قائم‌مقام لشکر خدمت کرد و از مهرماه سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی، معاونت سپاه ۱۱ قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت.

از آبان ماه سال ۱۳۶۱ تا فروردین‌ماه سال ۱۳۶۲ در عملیات‌های «والفجر مقدماتی» و والفجر یک، به‌عنوان فرمانده لشکر انجام‌ وظیفه کرد.

شهادت

در عملیات والفجر یک در منطقه عمومی فکه که حاج همت فرماندهی قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده لشکر بود. لشکر ۲۷ وظیفه داشت که با نیروهای ارتش ادغام کند و ارتفاعات «پیچ انگیزه» و «جبل فوقی» را فتح کند و به سمت عمق خاک دشمن برای تصرف تأسیسات نفتی پیش برود.

گردان میثم و دیگر گردان‌ها نیز به سمت ارتفاعات ۱۴۳ و پاسگاه بجیله و در امتداد آن به تأسیسات نفتی قزلبان حمله کردند که محور عملیات لشکر را تشکیل می‌داد.

یکی از همرزمان شهید چراغی می‌گوید: «دشمن در ارتفاع ۱۴۳ فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی، مجموعاً ۶ نفر، روی ارتفاع سالم مانده بودند که سخت مقاومت می‌کردند. هرچه اصرار کردم به عقب برگردند، قبول نکردند.

دشمن تصور می‌کرد که نیروهای زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرق به خون چراغی را با برانکارد حمل می‌کنند. شهید چراغی ۱۱ بار در طول سال‌های دفاع مقدس مجروح شده بود و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد بار دوازدهم شهید می‌شوم و چنین شد.»

شهادت شهید چراغی به روایت همت

شهید محمدابراهیم همت، فرمانده سپاه ۱۱ قدر، شرح آخرین دیدارش با رضا چراغی را این‌گونه بیان کرده است: «آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید. اذان صبح روز ۲۵ فروردین‌ماه که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساکش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم «آقا رضا هیچ‌وقت شلوار نو نمی‌پوشیدی، چی شده؟» با لب‌های خندان به من گفت «با اجازه شما می‌خواهم بروم خط مقدم. الآن اونجا بچه‌های لشکر خیلی تحت‌فشار هستند.»

در همین اثنا از طریق بی‌سیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر ۱ مکانیزه سپاه چهارم بعثی‌ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی ما انجام داده. رضا رفت جلو. چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر ۲۷ در خط مقدم دارد با خمپاره شصت کماندوهای بعثی را می‌زند. گوشی بی‌سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. مدام می‌گفتم «رضا، رضا، همت، رضا، رضا، همت» ناگهان یک نفر از آن‌طرف خط گفت «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا! و من فهمیدم رضا شهید شده.»»

شهید رضا چراغی اولین فرمانده لشگر، سپاه که در جنگ شهید شد با فرماندهی سپاه ۱۱ قدر توسط شهید حاج ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تهران، رضا چراغی بود، که در عملیات والفجر یک در ۲۷ فروردین ۱۳۴۲، در فکه به شهادت رسید.

اهل پارسايي، تقوا و ديانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات تقيه خاص داشت، از دنيا و زخارف آن پرهيز مي‌نمود و اهل ريا و رياست نبود، وقتي او را به عنوان فرمانده لشگر معرفي كردند و از او خواستند به سپاه منطقه 10 تهران برود و حكم فرماندهي‌اش را بگيرد.
گفت: خجالت مي‌كشم دنبال اين چيزها بروم عاشق شهادت بود- 11 بار مجروح شد و خودش گفته بود كه اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهيد مي‌شوم و چنين هم شددر مسئوليت هايي كه به عهده مي‌گرفت، جدي و پر كار بود، نسبت به حفط بيت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصي نمي‌كرداول فروردین ماه بود، خیلی دوست داشتم رضا در آغاز سال کنار ما باشد، وقتی تماس میگرفت؛ گفتم: آقا رضا به مرخصی نمی آیید؟ آرام پاسخ می داد شما تقاضای مرخصی از بنده نکنید… بیشتر نگران شدم و پرسیدم چرا مرخصی نمیدهند یا خودتان نمی آیید؟ در حالی که میخندید گفت: من دیگر برنمیگردم اگر بخواهم می توانم مرخصی بگیرم اما موضوع این است که آدم یا مسئولیت نمی پذیرد یا وقتی پذیرفت باید تا آخرش بایستد…!به همین دلیل است که من نمیتوانم بیایم…!

سفارش شهید چراغی

بايد سپاه آنچنان شود كه پاسداران بعنوان فريضه واجب خدمت نمايند، نه به عنوان شغل، چرا كه اين دو بازوی ولی فقيه سپاه و روحانيت شغلی ندارد و نبايد سپاهی بودن و روحانی بودن را شغل حساب نمود، چقدر ابرقدرت‌ها از اين سپاه نو پا می ترسند، چرا كه برادر سپاهی به عنوان فريضه وارد سپاه مي‌گردد، نه حق مأموريت می خواهد نه فوق‌العاده بدی آب و هوا، بلكه هر كجا كه سختر باشد وارد می شود كه اجرش عظيم‌تر است.
فرازی از وصیتنامهاین جنگ باعث شد تا ما قدر امام و انقلاب و ملتمان را بفهمیم، جنگ ما تنها با عراق نیست، با تمام ابرقدرت‌ هاست، صدام کاره‌ای نیست، او فقط یک عروسک می‌باشد، ما کلاً با ظلم و ستم می‌جنگیم هر چقدر این جنگ گسترش پیدا کند انقلاب ما بیشتر صادر خواهد شد، ما تا آخرین قطره خون خود ایستادگی می‌کنیم.موقعی که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد.
بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونه‌اش چیزی مثل ستاره می‌درخشد. پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روی صورت می‌درخشد؟ رضا گفت: وقتی که شما مرا داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این همان قطره اشک است که می‌درخشد.» «فروردین 1362، خوزستان، فکه شمالیلشکر 14 پیاده سپاه چهارم دشمن، در ارتفاع 143 فکه شمالی، پاتک سنگینی را به اجرا گذاشته بود.
به هر مشقتی بود، خودم را به آنجا رساندم و در کمال تعجب، دیدم رضا چراغی به همراه عباس کریمی و اکبر زجاجی در حال شلیک آر.پی.جی، خمپاره 60 و تیراندازی به سمت انبوه نیروهای کماندویی دشمن هستند. حال و هوای عجیبی داشتند. اصلاً نمی‌شد تشخیص داد این یکی رضا چراغی، فرمانده لشکر27 است و آن یکی، عباس کریمی، مسئول اطلاعات عملیات همین لشکر. خودم را رساندم به حاج عباس کریمی و گفتم: برگردید عقب.
عباس نگاهی به من انداخت و گفت: تو برو عقب، ما نمی‌آییم. ببین حسین، حاج همّت همین یک‌ دفعه از دستش در رفته و ما را فرستاده جلو، تو هم برو به حاجی بگو که ما نمی‌آییم .


از حاج احمد متوسلیان تا حسین اسداللهی

طی بررسی های انجام شده است هیچ لشگری چه در سپاه و چه در ارتش به اندازه لشگر 27 محمد رسول الله (ص) در رده فرماندهی از فرمانده لشگر، جانشین لشگر، رئیس ستاد، فرمانده محور، فرمانده گردان، جانشین گردان و… شهید نداده است که ما در ذیل به اسامی فرماندهان لشگر و قائم مقام لشگر 27 محمد رسول الله (ص) که به فیض شهادت نائل آمده اند اشاره می کنیمفرمانده لشگر شهید لشکر 27 محمد رسول‌الله به نام‌های: رضا چراغی، احمد متوسلیان، ابراهیم همت، عباس کریمی، احمد سوداگر، سعید مهتدی، حسین همدانی، رضا فرزانه، حسین اسداللهی و قائم مقام های شهید لشگر شهیدان محمود شهبازی, اکبر زجاجی، اسماعیل قهرمانی، علیرضا نوری، سید محمدرضا دستواره، غلامرضا صالحی، احمد اسکندری و سعید سلیمانی می توان اشاره کرد…
قابل ذکر است اولین فرمانده لشگر شهید در طول دفاع مقدس شهید رضا چراغی فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) بودند…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا