شهدای امر به معروف و نهی از منکر شاگردان ممتاز مکتب اباعبداللهالحسین (ع)
اهمیت جهاد تبیین
شهادت روی پیادهرو حمیدرضا الداغی
روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید آمر به معروف سبزوار
توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: «بر اساس شنیده ها»
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: «بر اساس شنیده ها»
شهادت روی پیاده رو
ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟!
خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند.
خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد میکند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
– کمک
یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما.
آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید:
بابا نیومده کجاست؟
یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟»
همسر حمید می گوید: «نه چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟»…
منبع: رجانیوز
دل نوشته ای برای شهید
نام تو چیست؟ نمیدانیم. باید «جوانِ لباسآبی» صدایت کنیم. شاید هم باید از روی سنگ مزارت بخوانیم: «شهد امر به معروف». ما حتی عنوان سنگ مزار تو را مجاز نیستیم در این مَجاز خراب آباد استفاده کنیم.
چه شده؟ هشتم اردیبهشت همین امسال بوده و تو منتظر دختر خودت بودهای سر یکی از خیابانهای #سبزوار. دیدهای چند جوان دارند به چند دختر تعرض میکنند. کمند موهای دخترها از زیر شال، یله ریخته بیرون. کت کوتاه شان زیر دستهای کثیف نامحرمی به زور کشیده شده. تو صحنه را از سر خیابان چطور دیدهای؟ نمیدانیم. این دوربین الکن چشمهای غیور تو را نشان مان نمیدهد مرد لباسآبی. فقط آنطور که مثل شیر میغرّی و یکتنه به دادخواهی دختران میآیی، حالیمان میکند آنها به چشم تو ناموس وطنت بودهاند. برق دشنه را دیدی که از جیب آن دو جوان معارض درآمد؟ دیدی اما نترسیدی. دیدی اما دخترها را بیتفاوت رها نکردی. فکر دختر خودت را نکردی که بیاید لباس آبی پدرش را لالهگون ببیند چه حالی میشود. آرمان، بالاتر از ترسهای تو ایستاد و ما برای فهم این، محتاج این فیلم زبانبسته هم نیستیم. دشنه شکم و سینه و ریههای تو را درید و شدی شهد.
مرد لباسآبی! هیچ خبرگزاری اسم تو را به ما نگفته. هیچکس از آن طرف مرزها برایت یقه پاره نکرده. کسی «برای» تو آواز نخوانده. کسی روایت تو را به سازمان ملل نبرده. نام تو نشسته کنار نام آرمان و روحالله، کنار نامهای مگو که دنیا زور میزند فراموش شان کند. نام تو هشتگ نمیشود، چون از نام تو برای کسی نان درنمیآید.
ما ایستادهایم. درست مثل تو، وقتی زانوهایت خم شد، وقتی در داغی بدن، ضرب دشنه را فهمیدی و دست به پهلو گرفتی که روضهٔ هزارواندیسالهای را برایمان زنده کنی… ما ایستادهایم، مثل تو که زخم برداشتی، اما زمین نخوردی. تا آخرین نفس دفاع کردی، تا آخرین نفس یورش بردی، به نام زن، به نام زندگی، به نام آزادگی.
ما ایستادهایم. دنیا میخواهد تو را فراموش کنیم، اما ما شهادت میدهیم، مثل خیابان سرخ سبزوار، که سربداری دیگر را معاصر ما کرد. ما شهادت میدهیم که ایستادی به اقامهٔ دینی که زن را محترم میشمرد. ایستادی، زخم برداشتی، لباس آبی گلگونت را برای موزههای غبارگرفتهٔ ما گذاشتی و دل به آبی وصالش سپردی. تو فراموش مان نکن. ما و دنیای خاکستری ما بیچارگان عصر تحریف را از یاد نبر.شهادتت مبارک مرد دلآبی..
#شهدای_امر_به_معروف در یک چیز با هم مشترک هستند #گمنامی#اخلاص#غیرت#شجاعت
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، شامگاه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ دو نفر از اراذل و اوباش در یکی از خیابانهای شهر سبزوار قصد داشتند دختر جوانی را به زور با خود ببرند. حمیدرضا الداغی که خود پدر است و دختری ۱۳ ساله دارد و منتظر بازگشت دخترش از منزل همکاسیاش بود متوجه ایجاد مزاحمت برای دختر جوان میشود و بلافاصله شجاعانه و غیرتمندانه برای نجات او با دزدان نوامیس مردم درگیر میشود و تلاش میکند دختر را از مهلکه نجات دهد، اما در این حین اشرار او را با چاقو مورد حمله قرار میدهند و دقایقی بعد بر اثر شدت جراحات به شهادت میرسد. حمیدرضا را باید شهید غیرت و امر به معروف و نهی از منکر خواند. همو که همه هستیاش یعنی جانش را فدا کرد تا ناموس ایرانی مورد هتک حرمت شیطان صفتان انساننما قرار نگیرد.
پرستو علی عسگر نجاد
برای حمیدرضا الداغی
سرود زیبای شهید امر به معروف
مادر شهید حمید رضا الداغی پس از وقوع حادثه حمله ضاربان و اشرار مسلح به یک شهروند سبزواری که در دفاع از دو دختر جوان به شهادت رسید، به جزئیاتی در خصوص نحوه وقوع این حادثه و گزارشی از ابعاد شخصیتی فرزندش پرداخت.
مادر حمیدرضا الداغی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در سبزوار با توضیحاتی از منش خیرخواهانه و مردم داری این شهید اظهارداشت: خصلت و منش او در دفاع از ارزش های دینی و غیرت و تعصب در برخورد با موارد این چنینی و کمک به دیگران، از وی شخصیتی ممتاز ساخته بود که در نهایت ثمره ای خِیر جز شهادت برای او نداشت.
وی افزود: حمیدرضا دائما حتی به اعضای خانواده خود نیز ارزش و معرفت عمیق دینی را توصیه میکرد تا اینکه جان خود را در همین راه فدا کرد.
مادر حمیدرضا الداغی همچنین با توضیحاتی در خصوص حادثه عنوان کرد: شهید ابتدا به دو فرد ضارب تذکر میدهد که کارساز نمیشود و سپس در دفاع از دختران جوان اقدام به برخورد با ضاربان میکند که با سلاح سرد مورد ضربات متعدد قرار گرفته و بر اثر جراحات وارده و پیش از رسیدن به بیمارستان از دنیا میرود.
مادر مرحوم الداغی و دیگر اعضای خانواده این شهید همچنین خواستار محاکمه جدی مسببین این حادثه شدند.
لازم به ذکر است که شهید حمید رضا الداغی طبق اطلاعات اعلامی از سوی نیروهای قضایی و امنیتی، توضیحات خانواده و ثبت دوربین های مدار بسته در محل وقوع جرم، ساعت ٢١ در یکی از معابر شهری سبزوار پس از آنکه تعرض کنندگان به دو دختر جوان را مورد تذکر لسانی قرار میدهد، به منظور دفاع از همشهریان خود وارد درگیری شده و پس از مورد آنکه به شدت مورد اصابت ضربات سلاح سرد قرار میگیرد به فیض شهادت نائل میشود.
۱۶ مداح به شهادت حمیدرضا الداغی، شهید غیرت واکنش نشان دادند
شهادت این جوان خوش غیرت سبزواری واکنش ۱۶ نفر از مداحان سرشناس کشورمان را هم در پی داشت که در فضای مجازی برای او نوشتند و از او تقدیر کردند و در ادامه تقدیم میشود:
درسی که حمیدرضا داد
مهدی سلحشور مداح سرشناس در این خصوص نوشت: «دشمن خوب فهمیده که برای شکست ما باید حیا رو از دخترا وغیرت رو از پسرامون بگیره… و جوونی که به ناموسش بیغیرت شد به خاکشم دیگه تعصبی نداره. آفرین به حمید رضای عزیز با فدا کردن جانش به خاطر ناموس، به دشمن فهماند پاش بیفته از یک وجب خاک ناموس وطن هم نمیگذره آفرین به این غیرت و مردانگی»
دمت گرم خوش غیرت!
مهدی رسولی مداح اهل بیت(ع) در این خصوص نوشت: «خیلیها اراده کردن که رگ غیرتِ ایرانی رو بزنن تا بیحیایی عادی بشه! با شهادتت، ثابت کردی که خون غیرت هنوز میجوشه توی رگامون! دمت گرم خوش غیرت! سفر بخیر! جوونی که شدی عاقبت بخیر… برای منم دعا کن»
چند نفر به یک نفر
میثم مطیعی با هشتگ «#شهید_غیرت و #شهید_حمیدرضا_الداغی» شعری در وصف این شهید دفاع از ناموس منتشر کرد و نوشت:
قصه جریحهدار شد
آنطرف پیاده رو
عقل صدا زد که بمان
عشق صدا زد که برو وقت
چه بود آن غروب؟
وقتِ قیامت تو بود
فرق تو با بقیه چیست؟
فرق تو غیرت تو بود
تیغ زدند بیهوا
دشنه زدند بیخبر
کوچه به حرف آمده:
چند نفر به یک نفر
صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری
محمدحسین پویانفر مداح سرشناس کشورمان هم با هشتگهای #حمیدرضاالداغی #باغیرت نوشت: «صد پسر در خون بغلتد، گم نگردد دختری»
صدای یک ظرف ماست بلندتر از صدای گلوله و چاقو بود
محمدرضا بذری مداح بابلی کشورمان هم با هشتگهای #شهید_حمیدرضا_الداغی و #شهید_علیرضا_شهرکی به ماجرای شهادت این دو عزیز واکنش نشان داد و نوشت: «درسته که صدای یک ظرف ماست بلندتر از صدای گلوله و چاقو بود، ولی باکی نیست؛ خدا که میبیند… “ألم یعلم بأنَّ اللّه یَری»
او در توئیت دیگری هم نوشته بود: «مردی غیرتمند، برای دفاع از آزادیِ دختران شهرش از زندگیش گذشت! اما مدعیان شعار #زن_زندگی_آزادی، این ساعتها روزه سکوت گرفتن. مطمئن باشید چند ماه دیگه جیغ بنفشِ #نه_به_اعدام همین ساکتین برای نجات کفتارهای قاتل، گوش فلک رو کر خواهد کرد.»
واکنش حمید علیمی به شهادت شهید شهرکی و شهید الداغی
حمید علیمی مداح اهل بیت(ع) هم در صفحه اینستاگرام خود با انتشار تصاویری از شهید حمیدرضا الداغی، شهید علیرضا شهرکی و طلبه مضروب سجاد جهانگیری در قم نوشت: «هنوز هستند کسانی که واژههای غیرت و شرافت ، واژههای بیگناهی و مردانگی را معنا کنند.»
خلیلی ۱۴۰۲ را بشناسید
حسین طاهری مداح اهل بیت(ع) هم با یادآوری ماجرای شهادت شهید علی خلیلی به شهادت شهید حمیدرضا الداغی و نوشت: «ما این چشمها رو سال ۹۴ دیدیم! خلیلی ۱۴۰۲ را بشناسید… #حمیدرضا_الداغی»
یک تنه و با دست خالی روی مردهای این ممکلت را سفید کردی
امیر کرمانشاهی مداح سرشناس مشهدی نیز در این خصوص نوشت: «یک تنه و با دست خالی روی مردهای این ممکلت رو سفید کردی، خدا رو سفیدت کنه با غیرت. ما اسمت را هم درست نفهمیدیم، چه رسد به رسمت جوانمرد!»
مرد پیدا میشود فریاد غیرت میزند
ابوذر بیوکافی از مداحان کشورمان هم در این خصوص با انتشار یک تک بیت نوشت: « در زمانی که سکوت آهنگ ذلت میزند/ مرد پیدا میشود فریاد غیرت میزند»
این راه ادامه دارد
محسن عرب خالقی شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع) هم در این خصوص نوشت: «شهید مدافع وطن، شهید مدافع حرم، شهید مدافع ناموس، این راه ادامه دارد…»
شهید الداغی برای غیرت کشته شد
سید جواد پرئی شاعر آئینی نیز در این خصوص نوشت: «#شهید_حمید_رضا_الداغی کشته شد به خاطر #غیرت همون چیزی که نه در حامیان #زن_زندگی_آزادی پیدا میشه، نه در وجود اون ضارب بود و نه در برخی از مسئولان بیکفایتی که با بیخردی به تولید تشنج و انحرافهای اجتماعی و خانوادگی دامن زدند.»
سجاد محمدی، شاعر آئینی و ابوذر روحی، مسعود پیرایش، سیدمحمدرضا نوشهور و امیر برومند مداحان اهل بیت(ع) هم در توئیتهایی شهادت او را تبریک گفتند و یادش را گرامی داشتند.