محرم 1440 / السلام عليك يا اباعبدالله (ع) / محرم ماه آزادگی و شرافت و انسانيت

🖤السلام عليك يا اباعبدالله (ع)

محرم 1440

❣محرم حسينی(ع)

🖤ماه آزادگی و شرافت و انسانيت

❣ماه تعالی روح و مقام انسانی

🖤بر همه محبين اهل بيت(ع)

❣تـسليـت بـــاد…یاحسین(ع)

محرم 1440 / السلام عليك يا اباعبدالله (ع) / محرم ماه آزادگی و شرافت و انسانيت
محرم 1440 / السلام عليك يا اباعبدالله (ع) / محرم ماه آزادگی و شرافت و انسانيت

💥 امام صادق(ع) می فرمایند:  هرکس در ایام عزای جدمان حسین (ع) بر سر در خانه ی خود پرچم مشکی نصب نماید مادرم حضرت زهرا(س) هرروز او و اهل خانه را دعامی کند…

🌷ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ :برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛

یا در حرم اباعبدالله یا در مجلس ابا عبدالله…

💥ماجرای شهیدی که بادست بسته.

راننده کنار ماشینش نشسته بود و انتظار میکشید کسی کمکش کند و آن را هل بدهد.

غلامحسین رفت و ماشین را هل داد تا روشن شد… چند متر جلوتر، دوباره خاموش شد.

دوباره برگشت و هلش داد تا روشن شود؛ این بار رفت.

گفت: میدونی چرا دفعه ی اول ماشین خاموش شد؟

گفتم: نه، چرا؟ گفت: وقتی هلش میدادم وروشن شد، مغرور شدم که تونستم تنهایی این کار رو بکنم، خدا خاموشش کرد تا بهم فهمونه همهی قدرت مال خودشه و من کارهای نیستم…داشتیم با هم حرف می زدیم که نگاهی به ساعتش کرد و با عجله از خانه زد بیرون.

پرسیدم: کجا با این عجله؟ گفت: قرار ملاقات دارم. ورفت. از برادرش پرسیدم: با کی قرار ملاقات داشت؟

گفت: خدا، رفت مسجد جامع تا نمازش رو اول وقت بخونه…دنبالش راه افتادم تا بفهمم چهار لیتری نفت را برای چه می خواهد.

وارد گاراژ متروکه ائی می شد و به طرف اتاق مخروبه ی انتهای آن رفت.

چراغ نفتی توی اتاق را پر کرد و ظرف نفت را گوشه ی اتاق گذاشت و آمد بیرون.

گفت: یک پیرزن توی این اتاق زندگی میکنه که من هر چند روز یک بار چراغش رو نفت میکنم.

حالا که تو فهمیدی، از این به بعد نوبتی بهش کمک می کنیم،

به شرط اینکه به کسی چیزی نگی…چون پدر و مادرش  می خواستند به حج بروند، نامه نوشته بودیم که فوری خودش را از منطقه به خانه برساند.

در جواب نوشت، لباس بسیجی من مثل همان لباس احرامی است که تو بر تن می کنی و به مکه میروی.

تیری که از سلاح من به سوی دشمن شلیک می شود، مثل سنگی است که تو در منا به شیطان میزنی.

همانطور که تو باعشق و علاقه به طواف کعبه میروی، من هم با همان عشق به جبهه آمدم. کعبه ی تو آنجاست، کعبه ی من این جاست…

به سرعت از وسط تپه ها عبور می کردیم.ناگهان موتور را متوقف کرد و گفت: توهم رانندگی کن.

نشستم پشت فرمان و همان طور که حرکت میکردم،پرسیدم: چرا من برونم؟

گفت: احساس می کنم دچار غرور شدم. تعجب کردم، وسط تپه ها کسی نبود که ما را ببیند، حالا چه طوری احساس غرور کرده بود، خدا میداند…

به تپه ی کوچکی که پشت سرمان بود، اشاره کرد و گفت: وقتی به اون تپه رسیدیم، یک کم گاز دادم و از موتور سواری لذت بردم.

معلوم میشه دچار هوای نفس شدم، در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شده بودم…

از منطقه ی عملیاتی، همراهم آمد اهواز، تا به خانوادهاش تلفن بزند.

همین که جلوی مخابرات ایستادم، نگاهی به خیابان انداخت و گفت: پشیمون شدم، برگردیم.

نمی دانستم برای حرفش چه دلیلی دارد، برای همین قبل از حرکت نگاهی به اطراف انداختم…

دلیل برگشتنش را فهمیدم؛ چند زن بدحجاب، گوشه ی خیابان.می لرزید، گریه می کرد و اشک می ریخت.

بعد از مدت زیادی که نماز شبش تمام شد، راه افتاد به طرف چادر.

اگر نرسیده به چادر چفیه اش را باز نمی کرد، نمی شناختمش، مثل شبهای گذشته، ناشناس می ماند…

از آسمان گلوله می بارید. عراقیها به شدت مقاومت می کردند.

توی انفجار نارنجکی که مقاومت آخرین سنگرشان را شکست، صورتش را دیدم. رفتم به طرفش.

گفت: نماز صبح خوندی؟

گفتم: نه، هنوز نخوندم.

با دست قبله را نشان داد و گفت: قبله این طرفه، بخون… از وقتی شنیدم شهید شده، حالم دست خودم نبود.

نیمه شب رفتیم که جنازهاش را بیاوریم. تیر خورده بود وسط پیشانی اش؛ روی پیشانی بند، همان جایی که نوشته بود.

“اعرالله جمجمتک”جمجه ات را بخدا بسپار…وصیت نامه هایمان را قبل از والفجر هشت، با هم نوشتیم.

بعد از شهادتش، وصیت نامه اش را به دستم دادند و گفتند خط آخر را بخوانم…

«زنجیرهایی را که خریده ام. به دست وپایم ببندید و در قبر قرار دهید»

حاج قاسم سلیمانی رفته بود پیش پدر و مادرش وبه آنها گفته بود: “حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند.”

او عاشق اباعبدالله الحسین (ع) بود. برای امام حسین (ع) می سوخت و با تمام وجود اشک می ریخت.

آز روی سوز و از روی اعتقاد اشک می ریخت و وقتی دعا میخواند و قبل از همه و بیشتر از همه، خودش گریه می کرد.

کتاب زندگی به سبک شهدا

ناصر کاوه

برشی از زندگی شهید غلامحسین خزاعی

🌹 خداوند متعال می فرماید(حديث قدسى):

بنده ای نیست که از مالش طعامی و یا درهم و دیناری در راه محبت فرزند دختر پيامبر علیه السلام انفاق کند،

مگر آنکه در این دنیا آن درهم را هفتاد برابر برکت دهم و در بهشت در عافیت بوده و گناهانش را می بخشم…

📚مستدرك الوسائل ، ج١٠،  ص٣١٩.

 

 

⭕ مساله گریه نیست…

مساله سیاسی است..

🔸امام حسين با عده كم همه چيزش را فداى اسلام كرد؛

مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد و «نه» گفت؛ هر روز بايد در هر جا اين «نه» محفوظ بماند.

و اين مجالسى كه هست مجالسى است كه دنبال همين است كه اين «نه» را محفوظ بدارد.

💬 بچه‏ ها و جوان هاى ما خيال نكنند كه مسأله، مسأله «ملتِ گريه» است!

اين را ديگران القا كردند به شماها كه بگوييد «ملتِ گريه»! آنها از همين گريه‏ ها مى ‏ترسند، براى اينكه گريه‏ اى است كه گريه بر مظلوم است؛

فرياد مقابل ظالم است.

دسته‏ هايى كه بيرون مى‏ آيند، مقابل ظالم قيام كرده‏ اند. اين ها را بايد حفظ كنيد. اين ها شعائر مذهبى ماست كه بايد حفظ بشود.

اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. بازيتان ندهند اين #قلم_فرساها!

🔗 صحيفه امام، ج‏۱۰، ص۳۱۶

 

🔸مسأله، مسأله گريه نيست. مسأله، مسأله تباكى نيست.

مسأله، مسئله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مى ‏خواستند كه اين ملتها را با هم بسيج كنند، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب ‏پذير نباشند.

🔗 صحیفه امام، ج۱۳، ص ۳۲۳

 

 

 

فلسفه ی چفیه امام خامنه ای

🔸به حضـــرت آقا گفتـــم فلسفــــه چفیــــه شما چیست ؟

ایشان فرمودند :دوستان اگر می دانستنـــد که دشمــن چگونـــه آماده شــده است برای زمیـــن زدن اســلام و نــظام هیچ گاه حالت رزم را از خود دور نمی کردند !

✍حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری

سوال: ماچقدر اماده هستیم؟

 

 

💥 ﺁﯾﺖ ﺍلله ﺑﻬﺠﺖ : ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ .

 

💥 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)

🏴محرم بود. همه چیز ممنوع شده بود، نه می‌توانستیم سینه بزنیم نه نوحه بخوانیم نه کار دیگری…

 حاج‌آقا ابوترابی کفش‌هایش را زد زیر بغلش و گفت: «به احترام آقا اباعبدالله با پای برهنه توی محوطه راه می‌رویم.»

کتاب شهدا و اهل بیت

ناصر کاوه

دعوتید به کانال کتاب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا