قاسم ابن الحسن(ع) / إلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی ……/ شهید کاظم کاوه
هوالحکیم
🔹 إلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی …
قدیمی ها به ما یاد دادند که رخت مشکی عزای حضرت سیدالشهداء علیه السلام چیز محترم و مقدسی است.
حتماً شما هم خاطرتان هست که پدربزرگها و مادربزرگها با روضه و اشک ، لباس مشکی محرمشان را از بقچه در می آوردند.
بعضی شان دستمال اشک هم داشتند…
حالا که خودم پا به سن گذاشته ام ، حال آن روز قدیمی ها را بهتر درک می کنم.
این روزها که گناه لباس خواری و ذلت بر تنم پوشانده ، دلم به همین لباس مشکی محرم خوش است تا پاکم کند.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که گاهی یواشکی با لباسم درد دل می کنم.
آخر من و این یکی دو متر پارچه با هم حال و هوای خوشی داریم. یه جورایی محرم اسرار هم هستیم…
بگذریم! سرتان را درد آوردم. من بعضی وقتها بلند بلند با خودم حرف می زنم.
دیوانگی ما هم عالمی دارد. رنگ مشکی ما دیوانه ها را سفید بخت می کند.
🔸 اصلاً سر حرف با خود آقا باشد بهتر است: صل الله علیک یا اباعبدالله ؛ آقاجان! من قواعد بازار را بلد نیستم ولی می دانم که شما خوش معامله هستید.
من تمام بضاعتم که همین رخت عزاست را می دهم شما هم در عوض خودتان را به من بدهید.
شنیده ام که حسینی ها عاقبت به خیر می شوند. راستی! تا یادم نرفته به عرض برسانم که اینجانب برای هر گونه جان دادن در راه دین خدا آماده هستم.
به خدا خجالت می کشم که با مرگی غیر از شهادت در صحرای محشر حاضر شوم…
یا قاسم بن الحسن(ع)
حضرت قاسم(ع) نوجوانی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود.
او حدودا سه ساله بود که پدرش شهید شد و در مهد تربیت حسینی بزرگ شد و آن روح بلند و همت عالی در این جوان هاشمی اثری عمیق کرد و با اینکه در واقعهی کربلا، نوجوانی کم سن و سال بود…
نحوه حماسهآفرینی وشهادت حضرت قاسم
رجزهای حضرت قاسم (ع) نشان از معرفت و سطح درک و فهم وی داشت.
با اینکه وی نوجوانی نابالغ است، اما در دانایی و شجاعت از بزرگمردان چیزی کم ندارد.
ابومخنف به سندش از حمید بن مسلم (که خبرنگار لشکر عمر بن سعد است).
روایت کرده که گفت: از میان همراهان حسین علیه السلام پسری که گویا پاره ماه بود به سوی ما بیرون آمد، و شمشیری در دست و پیراهن و جامهای بر تن داشت.
قاسم ابن الحسن جنگ نمایانی کرد و افرادی از لشکر عمر بن سعد ملعون را به دوزخ فرستاد و در نهایت به سبب شمشیری که بر فرق سرش خورد از اسب به پایین افتاد و عموی خود امام حسین (ع) را به کمک طلبید.
در مقاتل آمده است: «قاسم فریاد زد: ای عمو جان!» حسین علیه السلام مانند باز شکاری لشکر را شکافت، سپس همانند شیر خشمناک حمله افکند.
حسین (ع) بالای سر آن پسر بچه ایستاده بود و او پای بر زمین میسایید (و جان میداد) و حسین (ع) فرمود: «دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند، و از دشمنان اینان در روز قیامت، جدت (رسول خدا) میباشد» ،
سپس فرمود: «به خدا بر عمویت دشوار است که تو، او را به آواز بخوانی و او پاسخت ندهد یا پاسخت دهد، ولی به تو سودی ندهد، آوازی که به خدا ترساننده و ستمکارش بسیار و یار او اندک است»، سپس حسین (ع) او را بر سینه خود گرفته از خاک برداشت، پس او را بیاورد تا در کنار فرزندش علی بن الحسین و کشته های دیگر از خاندان خود بر زمین نهاد
منابع: منتهیالامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
یاقاسم ابن الحسن(ع)
شهید کاظم کاوه چون خیلی کوچولو وریزه بود، لباس های نظامی برایش گشادبود.
همیشه شلوار و پیراهنش اندازه اش نبود.هرچه می گشتند پیراهن اندازه اش پیدا نمی شد.
سالهاگذشت، بعدازهفده سال
“پیراهنش اندازه اش شده بود؛ هیج کس باورش نمی شد.
برادران تفحص همه استخوان هایش رادر همان پیراهن گشادش جا داده بودند” وبرای خانوادهاش هدیه آوردند….
شهادت حضرت علی اصغر (ع): یکی از فرزندان امام حسین (ع) در روز عاشورا کودک شیرخوار ایشان علی اصغر (ع) بود که از شدت تشنگى بى تاب گشته بود.
امام (ع)، خطاب به دشمن فرمود:
«از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمیبینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»، در حال گفتوگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید.
امام حسین (ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید…
خاطره نزار قطری از عنایت حضرت علی اصغر(ع): چند سال پیش در کشور کویت مداحی میکردم که یکی از جوانها پیش من آمد و گفت خیلی وقت است که ازدواج کردم ولی بچهدار نمیشوم، من هم تازه با همایش شیرخوارگان حسینی آشنا شده بودم و فهمیده بودم چه کارهایی انجام میدهند…
به آن جوان گفتم یک مجلس روضه برای حضرت علی اصغر(ع) بگیر و بانوان را دعوت کن و همسرت هم پذیرایی این مراسم را بر عهده بگیرد، او هم همین کار را انجام داد، حتی یک ظرف شیرینی برای من فرستاد…
تقریباً یک سال و اندی از این ماجرا گذشت و این بار برای مداحی جشن ولادت پیامبر اکرم(ص) راهی کویت شدم، داشتم به شادی مولودی میخواندم که یک دفعه چشمم به آن جوان افتاد که لبخند میزد و پسری در بغل داشت.
وی با اشاره به اینکه شعار همایش شیر خوارگان حسینی «یا مسیح حسین یا علی اصغر ادرکنی» است،
ادامه داد: در هواپیما فکر میکردم چه شباهتی میان حضرت عیسی(ع) و حضرت علی اصغر(ع) است، زیرا حضرت علی اصغر(ع) در میان ما عربها به عنوان عبدالله رضیع معروف است…
این مداح اهل بیت گفت: قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) میفرماید: «قَالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا، وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا»، واقعاً حضرت علی اصغر(ع) مسیح است، همان گونه که حضرت عیسی مسیح(ع) مرده را زنده میکند، حضرت علی اصغر(ع) هم، به زوجهای نابارور فرزند عطا میکند و حاجت حاجتمندان را میدهد
به گزارش مشرق…
على اصغر، یعنى درخشان ترین
چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت قیام امام حسین(ع) و معتبرترین زاویه شهادت… چشم تاریخ، هیچ وزنهاى را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینى ندیده است…
على اصغر را باب الحوائج میدانند، گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند
آن که بر مرگ زند خنده، على اصغر توست
باباعلی اصغرم
….سخنی باعلی اصغر عزیزم:علی جان تو اوج شیرین زبانی تو دارم میرم ماموریت برام سخته ولی چاره ای نیست؛
مواظب مادرت باش و همیشه به او خدمت کن وهیچ وقت به اوبی احترامی نکن؛
از اینکه فرزند شهید هستی هیچ وقت ناراحت نشو چون من با خدا معامله کردم وخدا با شما و خدا همیشه با شماست وچه همراه بهتر و خوبی جز خدا؛
دوست داشتم وقتی که بابا،بابا می گفتی من پیشت بودم،ولی چاره ای نیست. من و دوستام رفتیم تا تو و امثال تو در آرامش زندگی کنید…
“دوست دارم، نفسم، اصغرم”
کتاب شهدا و اهل بیت
ناصر کاوه
منبع: سایت تبیان – قسمتی از وصیت نامه شهیدمدافع حرم مهدی علیدوست به فرزندش