شهدای دفاع مقدسشهدای شاخص

شهید محسن وزوایی

می‌خواست برود آمریکا، سر از بهشت درآورد.

هجدهم مرداد ۱۳۳۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کارمند بود و مادرش، انیسه نام داشت. دانشجو در رشته شیمی بود.

به عنوان بسیج پادگان ولیعصر در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. روایت نفس‌گیر فتح قله بازی‌ دراز از زبان شهید وزوایی️ ۱۳ نفر از عراقی‌ها را در اوج خستگی در قله بازی دراز اسیر کردیم…

۱۳۳۹؛ (۵ مرداد) ولادت در محله نظام آباد تهران.

۱۳۵۵؛ اخد مدرک دیپلم و ورود به دانشگاه صنعتی شریف در رشته شیمی با رتبه اول.

۱۳۵۶؛ مسئولیت هدایت مبارزات دانشجویی را در دانشگاه شریف.

۱۳۵۷؛ (بهمن) نقش فعال در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت آباد.

عنایت صاحب الزمان (عج) به شهید محسن وزوایی

تنها شش نفر توانستند خود را به بالای ارتفاع ١٠٥٠ (بازی دراز) برسانند. برادر علی موحد دانش و برادر محسن وزوایی که فرمانده محور چپ عملیات بود از جمله افراد فتح کننده ارتفاع ١٠٥٠ بودند.
محسن وزوایی که از دانشویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود و در مقطعی نیز سِمت سخن گویی دانشجویان فاتح لانه جاسوسی را داشت، اینک به عنوان بنیان گذار لشکر ١٠ سيد الشهدا (ع) عملیاتی حساس را فرماندهی می کرد. چرا که بچه های سپاه در محدوديت های پیش آمده از طرف بنی صدر در این گونه عملیات علاوه بر دشمن مهاجم، دشمنان نفوذی دو چهره که با پز خردمندی زمام امور را در دست گرفته بودند را نیز در پشت سر داشتند.
به هر ترتیب در فتح این ارتفاع حاج محسن با اندک یاران باقی مانده اش حدود ٣٥٠ تن از نیروهای گردان کماندویی ارتش بعث را به اسارت گرفتند؛ لیکن در حین تخلیه اسرا به پشت جبهه یکی از افسران دشمن مصرانه تقاضای ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی را داشت. دوستان محسن به خاطر رعایت مسائل امنیتی، شخصى غیر از او را به آن افسر بعثی به عنوان فرمانده خود معرفی کردند اما….
….اما بعثی اسیر، ناباورانه و با قاطعیت گفت: نه! فرمانده شما این نیست. از وی سئوال شد مگر تو فرمانده ما را دیده ای که این گونه قاطعانه سخن می گویی؟ او گفت: آری! او در هنگام یورش شما به ما، سوار بر اسب سفید بود و ما هر چه به طرفش تیر اندازی و شلیک کردیم به او کارگر نمی شد. لذا من او را می خواهم ببینم. محسن وزوایی که در آن جمع بود به ناگاه زانوهایش سست شد و به زمین نشستو….
این واقعه نخستین جلوه امدادی بود که بدو جنگ این گونه تجلی نموده بود لذا در مصاحبه ای تلویزیونی به این واقعه به عنوان عنایت ائمه هدی (علیه السلام ) به رزمندگان اسلام اشاره کرد و در مقابل بلافاصله سلف خرد گرایان رئیس جمهور قدرت طلب، بنی صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد و در ستون (کارنامه رئیس جمهور) روزنامه ضد انقلابیش (روزنامه انقلاب اسلامی) ضمن استهزاء عنایات غیبیى رذیلانه نوشت: این پاسدارها برای تضعیف موقعیت من این حرفها را می زنند…. اگر اسب سفید در کار است، چرا به جنوب نیامده و فقط به غرب رفته است؟
غافل از اینکه دوزخیان از درک این عنایات عاجزند و بهشتیان را به این حریم راه است. لذا شهید مظلوم بهشتی در همان اول فرمودند: خانقاه عرفان ما بازی دراز است.
کتاب شهدا و اهل بیت
ناصر کاوه
راوى حسین بهزاد
شهید وزوایی: بزرگترین تهدید انقلاب نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب است.

️ سردار شهید محسن وزوایی در فرازی از وصیتنامه اش می نویسد:

◇ والله قسم وقتى کمى از فشار کارم کم مى‌شود، در خود احساس ضعف و کوچکى مى‌کنم. آخر میدانید اى امت شهیدپرور ایران، امروز در شرایطى هستیم که لحظه‌اى غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است
◇ باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم
◇ پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى‌شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است
◇ این امت باید بداند از بزرگترین خطراتى که انقلاب را تهدید مى‌کند، آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید که نمى‌گذارید
◇ سفارش مى‌کنم همانگونه که تا به حال عمل کرده‌اید به یارى امام بشتابید و او را تنها نگذارید.
️ پاسدار شهید محسن وزوایی اولین فرمانده تیپ ۱۰ حضرت سیدالشهدا ع که بعدا به لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا ع تبدیل گردید و حماسه ساز جبهه های غرب کشور و بلندی های بازی دراز می باشد.
◇ تولد ۵ مرداد ۱۳۳۹ تهران
◇ شهادت: ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ ◇ عملیات الی بیت‌المقدس (جاده اهواز – خرمشهر)

سالگرد شهید محسن وزوایی

این شهید بزرگوار، در طول جنگ تحمیلی، در عملیات های متعدد با مسئولیت های گوناگون حضور داشت. در  ۲۰ آذر ۱۳۶۰، در عملیات مطلع الفجر فرمانده بود. در اسفند سال۱۳۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله گردید که در عملیات فتح المبین، این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ ۱۰ سیدالشهداء، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در  ۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات بیت المقدس شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادغام گردید و شهید وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را عهده دار شد…
ایشان، از کسانی بود که نماز و عبادتش رنگی عاشقانه داشت. او هم چون عابدان راستین با خدای خویش راز و نیاز می کرد.او در اردوگاه جبهه های ایران، شیوه زندگی در محضر یار را فرا گرفت و راه و رسم حضور در محضر خدا را آموخت و خود را لایق عروج کرد. محسن وزوایی، این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیات های متعدد و به ویژه بیت المقدس، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱، در ۲۲ سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.

بخشی از وصیت‌ نامه‌ی شهید

ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوی ماست در این جبهه ها خداوند را مشاهده می کنیم که چگونه ملتمسانه به کمک رزمندگان اسلام می شتابد و آنها را نصرت می دهد و به مصداق آیه شریفه که می فرماید: «کم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کثِیرَةَ» را می بینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهای مردمی بر تعداد کثیری از نیروهای دشمن غلبه می نماید بیاد دارم در عملیات بازی دراز در قسمتی از عملیات مقداد ما ۶ نفر بودیم و بر ۳۰۰ نفر غلبه پیدا نمودیم.
در جبهه ها چنان روحیه ایمان و ایثار مفهوم پیدا میکند که گویی اصلا قابل تصور نیست هنگامیکه در قسمتی از عملیات صحبت از داوطلب شهادت می شود دعوا بین برادران می افتد اینها ارزشهایی است که ملت الله ارزانی بشریت داشته است حقیر بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به در گاه احدیت می داند.
… و در آخر برادران و خواهرانم، به امید اینکه انقلاب حرکتى است به منظور اثبات حق و این مسئولیت بر گردن همگى ماست، دستورات الهى را فراگیرید و در عمل نیز آن‌ها را به کارگیرید. به خصوص عبدالرضا و محمود و حمیده شما فرزندان انقلاب هستید. من هر چه باشد مدت زیادى از سنم در زمان طاغوت گذشته است، اما شما امروز (از) نعمت حکومت اسلامى بر خور دارید و این بزرگترین موهبتى است که خداوند به شما ارزانى داشته است.
شهید وزوایی: بزرگترین تهدید انقلاب نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب است.

امروز میهمان سردار سپاه اسلام، شهید محسن وزوایی

شاگرد اول رشته‌ شیمی دانشگاه‌ شریف، سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام، فاتح بازی‌دراز، فرمانده‌ گردان‌حبیب در عملیات‌ فتح‌المبین و فرمانده محور در عملیا‌ت‌ بیت‌المقدس لشگر محمدرسول الله(ص) هستیم…محسن, ۸ مرداد ۱۳۳۹ در تهران بدنیا اومد…شش ساله بود که قدم در راه تحصیل علم گذاشت پس از اتمام دوره ابتدائی دوره متوسطه را در دبیرستان دکتر هشترودی به پایان رساند و در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد.تو دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشجویان شد. به دنبال تلاش های دولت موقت و اعتراض اقشار مختلف مردم از کردستان دوباره اومدتهران و روز ۱۳ آبان بادوستانش لانه جاسوسی شیطان بزرگ آمریکا رو گرفتن. چون زبان انگلیسیش قوی بود شد سخنگوی دانشجوی خط امام تو مصاحبه ها حاضر می شد و اغلب مصاحبه های رسانه های خارجی توسط شهید وزوایی صورت میگرفتبعد از آنکه دوره آموزشی رو گذروند عضو سپاه شد و عازم کردستان شد تو مبارزه با گروهک های تروریستی کومله و دمکرات نقش مهمی رو داشت بعد از اون یه مدت فرماندهی گردان مخابرات سپاه رو قبول کرد و بعد سرپرستی واحد اطلاعات عملیاتبه دنبال تجاوز عراق به ایران داوطلبانه به جهبه غرب رفت و در یک عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان نهم مسولیت محورتنگ کورک تاحد فاصل تنگ حاجیان را به عهده گرفت.در اردیبهشت ۱۳۶۰ طرح آزاد سازی ارتفاعات بازی دراز در دستور کار قرار می گیرد در تمام مراحل شناسائی حضور داشت و در آنجا رابطه صمیمانه با خلبان علی اکبر شیرودی پیدا کرد تو عملیات ارتفاعات بازی دراز با توسل به مولا آقا امام زمان(عج) با نیروهای کم تونست ۳۵۰ نفر کماندو عراقی را اسیر کنند.در طول جنگ در عملیات های متعدد با مسئولیت های گوناگون حضور داشت در ۲۰ آذر ۶۰ در عملیات مطلع الفجر فرمانده عملیات بود.در اسفند سال ۶۰ فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول الله شد که در عملیات فتح المبین این گردان نوک عملیات بود با تأسیس تیپ ۱۰ سید الشهدا فرمانده این تیپ شد.با تبپ سیدالشهدا در۲۳ فروردین ماه ۱۳۶۱ وارد عملیات بیت المقدس شد و برای اجرای عملیات باتیپ حضرت رسول ادغام شدن وفرماندهی محور اصلی عملیات راعهده دار شد.باعنایات پروردگار مهربون یکی بعد دیگری سنگرای دشمن رو می گرفتند نهایت صبح 10 اردیبهشت 1361 در عملیات آزاد سازی خرمشهر, به یاران شهیدش پیوست
اگر نتوانستید جنازه من را به عقب بیاورید آن را روی مین های دشمن بگذارید تا “لااقل جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام بکند…

از بیمارستان ڪه مرخص شد، هنوز به ماه نرسیده،میخواست بره جبهه! حسابی عصبانی شدم …بهش گفتم:محسن جان! تو با این وضعیت چه جوری میخوای بجنگی؟… تو ڪه دست راستت ڪار نمیڪنه!. عضله بازوی دست راستش ڪاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرڪت میڪرد! به همان انگشت سبابه اش اشاره ڪرد و گفت: مادرم ببین! خدا این انگشت را برای من سالم نگه داشته! برای چڪاندن ماشه تفنگ! همین یه انگشت ڪافیه !و در حالی ڪه سعی میڪرد اشڪ هایش را از من پنهان ڪند.. گفت :مادر!…دلم بدجوری هوای ڪربلا رو ڪرده!به او گفتم! من چشام آب نمیخوره تو بری ڪربلا رو ببینی! ڪربلا رو نمی بینی کمڪه هیچ، ما رو هم به فراق خودت می نشونی! ڪمی تامل ڪرد و گفت:مادر جان! من ڪربلا رو برای خودم نمیخوام!برای نسل های بعدی میخوام! مقام معظم رهبری:این جمله که شهید وزوایی به مادرش گفته: من کربلا را برای خودم نمی‌خواهم بلکه آن‌را برای نسل‌های آینده می‌خواهم.از کسی صادر می‌شود که روح خیلی بلندی داشته باشدوشهید وزوایی الحق از بزرگان بود…

کتاب زندگی به سبک شهدا

ناصر کاوه

استکبار ستیزی شهدا

«امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته‌اند. در راس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى‌شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است.»

شهید محسن وزوایی: ما از شهادت واهمه ای نداریم، این منتهای آرزوی ماست…

مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران

قطعه ۲۶، ردیف ۴۴، شماره ۴۶ 

نوشته های مشابه

‫3 نظرها

  1. خدا بیامرزد، آقا محسن وزوایی را، بیاد دارم، در ارتفاعات بازی داراز ایشان و یکنفر دیگر از سپاه و من آنموقع سرباز بودم با یک افسر و یکنفر درجه دار، از توپخانه اصفهان. در موقعیت فرماندهی از بالای بازی دراز، بر صحنه درگیری نیروهای پیاده خودی با تانکهای عراقی که تعداد آنها خیلی زیاد بود. توپخانه ما تانکها را هدف قرار میداد و…
    یادم هست نیروها دیگر هیچ چیزی نداشتند. حتی آب و نان و گلوله. که التماس می کردند.
    و وزوایی پشت بیسیم گفت، اگر هلیکوپر مهمات و آب و غذا به نیروها نرساند. همین جا دادگاه صحرایی اجرا می کنم. و کمک رسید و تعداد زیادی از عراقی ها اسیر شدند. و….
    یادش بخیر، آدم شجاعی بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا