شهدای دفاع مقدس

غلامعلی جندقی معروف به رجبی

شهید غلامعلی رجبی از شاعران و مداحان اهل بیت(ع) بود

شهیـدی که بـرات شهـادتـش را
از امـام رضـا علیه‌السلام گرفـت …

زندگی نامه شهید غلامعلی رجبی جندقی

«غلامعلی رجبی» در سال ۱۳۳۳ در محله آذربایجان تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه‌ای در تربیت فرزندان خود ورزید.
غلامعلی بنا بر راهنمایی‌ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی، استعداد در سرودن و حفظ شعر توانست در این عرصه سریع رشد نماید؛ تا به آن‌جا که از سبک‌ها و اشعار وی مداحان برجسته بسیاری استفاده می‌کردند.
شعر معروف ذکر شده از نمونه کار‌های اوست، «قربون کبوترای حرمت/ قربون این همه لطف و کرمت…»
وی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تاثیرات به سزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد. تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه‌های حق علیه باطل باز نداشت و سرانجام در سال ۱۳۶۷ در سن ۳۴ سالگی در عملیات مرصاد و در آخرین روز‌های دفاع مقدس توسط گروهک منافقین درحالی‌که ذکر یازهرا (س) به لب داشت، به شهادت رسید.

«شب‌نامه‌ی غم» یکی از دست‌نوشته‌های این عارف وارسته است:
چاه ظلمت است، اینکه قعر آن نشسته‌ام، و یا کوزه‌ای محبت، که خاموش و تل خاکسترش روی هم انباشته و من در لابه لای آن غوطه ورم؛ و یا به کام نهنگ هوا در قعر ظلمتم.
آری شب ناکامان چنین است؛ و دل واماندگان وادی حسرت، گرم این قفس؛ که تمام روزنه‌هایش بسته و زندانی آن خسته و پرشکسته، و من به دیواره‌ی این چهار خانه‌ی فانی و این حجاب ظلمانی سر نهاده به بیرون فکر می‌کنم.
به آن‌جا که نور است و تلالو آن گیسوی عاشقان و عارفان و سوختگان و محرومان و آزادگان را نوازش می‌دهد، به آنان که ندای یا سبوح و یا قدوس‌شان نزدیکی سپیده را نوید می‌دهد.
در این ظلمت که نیمه شب همه جا را فرا گرفته، تو کیستی که با چراغ امید پا به دلم نهادی؟! و مرا نوید می‌دهی، انگار سیاهی نیست! انگار زندان نیست! انگار شب نیست و زمستان نیست. بلکه در نسیم صبحگاهان بهاری کنار آب زلال رود، و در زیر درختی سبز کنار گل‌هایی رنگارنگ نشسته‌ام و چه چه مرغان عاشق از پرده‌ی گوشم به مهمانی وجودم وارد شده و دلم را غرق در ترنّم و بهجت نموده است.

تو کیستی که با من نجوا می‌کنی؟ تو کیستی که دلم را آرامش می‌بخشی؟ تو کیستی که ظلمت را در وجودم نابود می‌کنی، تو کیستی که تا اسم قشنگت از دل پر دردم بر زبانم جاری می‌شود، دلم می‌لرزد؟! اشکم جاری می‌شود، آه این اشک است، ولی اشک حسرت نیست. اشک ذلت نیست. اشک شوق و محبت است.
آیا تا به حال اشک محبت ریخته‌ای؟! آیا تا به حال دلت به زلف دلبری آویخته شده؟!
افسوس، نمی‌توانم به دیگران ثابت کنم. مهم نیست اصلا روزی که این هدیه محبت را به من سپردی، عهد گرفتی به دیگران نگویم. اصلا اول شرطش این بود که دیگران غریبه باشند. آه معذرت می‌خواهم، می‌خواستم یادگار بماند نه این‌که دیگری بداند.

آنکه را اسرار حق آموختند

مهر کردند و دهانش دوختند

آن وقت که سیاهی شب در همه جا سایه گسترده و دیدگان اغیار کم کم بر روی هم قرار می‌گیرد و خواب همه را می‌رباید، دیدگانم بیدار است. بی اختیار دلم می‌لرزد. بله او هم بیدار است و صدای مرا می‌شنود.
چرا با هم حرف نزنیم؟ او خالق من است. خدای من است. امید و تکیه گاه من است. از سویدای دل صدایش می‌زنم.
طنین صدای جان گدازم دلم را به تلاطم می‌اندازد؛ و موج دریای وجودم کشتی محبت او را به حرکت وا می‌دارد و موج اشک از ساحل دیدگان خسته و بیدارم بیرون می‌جهد.‌
ای واماندگان سوخت می‌خواهید؟! بهترین سوخت، محبت است. نگاه کنید چقدر سریع می‌روم؛ و می‌روم و می‌روم تا به او برسم و این تازه اول راه است.
الهی الهی الهی/ ندارم به جز تو پناهی، الهی
الهی وجودم ز تو سامان یافت. دردم از تو درمان یافت. مرا خلق نمودی که لطف کنی، نه بسوزانی. راستی از سوختن امشبم لذت می‌برم، شما را نمی‌دانم!

بسوزان هر طریقی می‌پسندی

که آتش از تو و خاکستر از من‌

ای همیشه بیدار، مرا بیدار خویش دار،‌ ای یگانه‌ی دلدار، مرا به راه خویش دار،‌ ای بهترین غم خوار مرا به خویش وامگذار.
به حق پاکانت که تاج اکرام بر سرشان نهادی و بر سریر عزت‌شان نشاندی و به راه سعادت‌شان کشاندی و به اوج رفعت‌شان رساندی و آنان را چشم خود خواندی و از جام شهادت نوشاندی. قسمت می‌دهم به گدایی خویش مفتخرم فرمایی.
بگذار تا گدای تو باشم کز افتخار بر کائنات فخر فروشد گدای تو.
حبیبم تویی، طبیبم تویی، انیسم تویی، شفیعم تویی، فقیرت منم، مریضت منم، ذلیلت منم، حقیرت منم، آه چه شبی است امشب که همه جا روشن است! آنان که می‌گویند خورشید شب طلوع نمی‌کند، کجایند؟! آری خوابند و خورشید را نمی‌بینند.
خورشید چیست؟! محبت یار. نورش چیست؟ ذکر یار.‌ ای خورشید محبت در بحر دلم بتاب.‌ ای بخار هوس، از دلم بیرون رو.‌ ای آسمان ندامت، ابر شو و از دیدگانم با شرمندگی ببار. ببار و به یاد آور زمانی‌که در منجلاب گناه غوطه می‌خوردی و او با مرحمت و لطف بی پایانش تو را مهلت داد و باب توبه به رویت گشود و باز به خیر محبتش تو را به سوی خویش کشاند و از اشکی که در دیدگانت به ودیعت نهاده بود، قطره‌ای بر چهره ات دواند.

آری، او بازویم گرفت و به سر منزل عفوش رساند و باز من از او شرم نکردم و فراری شدم و سی سال است که عمل من و او تکرار می‌شود. او از کرم و الطفش دست بر نمی‌دارد و من از گناهم!

امیدوارم باز هم مرا ببخشی، خودت بد عادتم کردی و من هم امیدوارم که امید به عفوت را از هیچ کس مگیری که نا امیدان فاسقند.
چه شبی است امشب که پرده‌ها کنار می‌رود. تو به مهمانی دعوتم کردی؟! ولی من آداب و رسوم این مهمانی را نمی‌دانم!
اگر این‌گونه فکر می‌کنم به دلیل عشقی است که از دلم زبانه می‌کشد تو آن را به امانت در دلم نهادی.
راستی چرا همه ظاهرا می‌خوانندم، ولی باطنا می‌رانند؟! نه اینکه ناراحت شوم، بلکه می‌خواهم بدانم، آیا تو نیستی که این طور خواهی؟
خود من هم همین طور، آن‌ها را می‌خوانم، ولی در باطن نمی‌توانم به سوی‌شان بروم. شاید به خاطر این است که هرکس به تو نزدیک می‌شود باید با دیگران غریبه باشد و تو هم این طور می‌خواهی، زیرا هر چقدر از دیگران دور می‌شوم به تو نزدیکم.
برای همین است که با خودم می‌گویم که احترام ظاهری‌شان به چه کار من می‌آید؟!
مولای من، دوستی دیگران را به خاطر تو پذیرفته‌ام و گرنه دوستی به غیر تو به چه دردم می‌خورد، فعلا که راست می‌گویم، اما در آینده نمی‌دانم، البته تو می‌دانی.
این چند صباح دیگر را به خاطر ارباب بی کفنم بیا و با من قهر مکن و من می‌ترسم از بس که تو آشتی کردی و من قهر، خسته شوی.

آیا وقت آن نرسیده که علاجم کنی؟! به هر که بگویم مسخره‌ام می‌کند، تو چطور؟!
اگر مریض تو قابل علاج نیست چرا در قرآن آوازه‌ی (هو شفاء) سر دادی و چرا خوبانت به (یا شافی) صدایت می‌کنند؟!
شاید دوا را فقط به خوب‌ها می‌دهی؟ بد‌ها مگر بنده‌ات نیستند؟!
حکم بر قتلم کن اما، از جدایی دم مزن. جان‌فشان هستم؛ ولی در هجر صابر نیستم؛ چون به صفحه‌ی پنجم رسیدم به نام پنج تن صفحه‌ی سفید را سیاه نمی‌کنم و امیدوارم به محبت آنان این صفحات تأثیر بخشد.
این الرجبیون
به نام چهارده معصوم (ع) چهارده رجب
غلامعلی رجبی

غلامعلی جندقی معروف به رجبی
حاج حسین انصاریان می‌گفت «بعد از شهادتش خیلی ناراحت بودم.
خواب‌شو دیدم. گفتم: کجایی غلام‌علی؟ چه خبر؟»
گفت «اوضاع خیلی خوبه.» پرسیدم «چطور؟!» گفت
«وقتی شهید شدم، توی یک نور آبی بسیار زیبایی منو قرار دادن. پرسیدم این نور چیه؟»
گفتند «این نور، از طرف سیدالشهدا(علیه‌السلام) برای تو آماده شده …
برگرفته از کتاب شهید غلام علی
یادگاران ۲۴
شهید غلامعلی جندقی معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.
پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید .
غلامعلی بنابر راهنمایی ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد نماید
تا بدانجا که از سبک ها و اشعار وی مداحان برجسته بسیاری استفاده می نمودند. شعر معروف:
قربون کبوترای حرمتقربون این همه لطف وکرمتاز نمونه این اشعار است.

 
وی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تاثیرات به سزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد .
تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه های حق علیه باطل باز نداشت و سرانجام در 5 مرداد سال 1367در سن سی و چهار سالگی در عملیات مرصاد توسط گروهک منافقین به شهادت رسید.
شهید غلامعلی رجبی اهل ریا و خودنمایی نبود؛
برای خدا کار می‌کرد؛
نیت‌اش برای اهل بیت بود.
یک بار به او گفته بودند «این کلید ماشین و خانه را بگیر به شرط اینکه قول بدهی مداح ثابت جلسات هفتگی ما بشوی».
به بهانه مشورت با پدرش بیرون شده بود.
گفته بود:«چون در مجلس امام حسین حرف پول وسط آوردند دیگر اگر کلاهمم آن سمت بیفتد برنمی‌گردم».
شادترین لحظاتش در مجلس امام اهل بیت(ع) بود.
حاج آقای پناهیان می‌گفت:
«واقعاً از حالاتش رفتارش و مداحی‌اش می‌شد فهمید از این رابطه‌ای که با اهل بیت ایجاد کرده احساس خوشبختی می‌کند».
صفات برجسته و ویژه ای داشتند که نتیجه ی اخلاص ایشان بود.
با وجودی که اهل ذوق واهل فن در ذکر مصیبت اهل بیت (ع) بود ولی در مجالس غالبا مستمع بود.
یادم می آید یکبار در منزل یکی از دوستان با اصرار صاحب خانه شروع به خواندن کرد
اما چون مداح دیگری در آن مجلس جلوه کرده بود سعی کرد خودش جلوه نکند.
به خاطر همین به چند بیت اکتفا و دعا کرد.
با وجودیکه با آمادگی کامل به آن مجلس آمده بود.
بعد از جلسه صاحب خانه از آقا غلامعلی گلایه کرد که چرا بیشتر و بهتر از فلانی نخواندی؟!
ایشان گفتند: هیئت جای کشتی گرفتن مداحان نیست بلکه محل ادب است.
خاطره از مداح اهل بیت ؛ حاج محسن طاهری
میگن تو سخت ترین عملیاتهای جنگ وقتی کار حسابی به مشکل بر میخورد.
همیشه این رمز یا زهرا (سلام الله علیها) بود که گره گشاو کلید فتح بود.
شک نکنید تو میدون جنگ آخرالزمان هم کلید فرج رمز یا زهرا (سلام الله علیها) است.
ودر عمليات مرصاد بعد از اصابت تير توسط منافقين كوردل به سينه اش با ذكريازهرا س به شهادت رسيد.
غلامعلي جان يادت گرامي و راهت پر رهرو باد
 
هویت غلامعلي پلاک وی نیست هویت وي خون جاری از سينه اوست که تقدیر آن در عهد الست بر پیشانی او می درخشد
غلامعلي مي گفت:هرکس در روی زمین درحال راه رفتن است،
از صدقه سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
هر کجا هستی ، سر سفره حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستی.
وغلامعلي تمام عمر مهمان خوان حضرت مادر س بود وبا ذكر او به شهادت رسيد.
یادگاران ۲۴

جاذبه شهید بیش از دافعه‌اش بود

نویسنده کتاب خاطرات شهید رجبی در ادامه یادآور شد:
نمونه تأثیرگذاری رفتاری ایشان را می‌توان در هدایت تعدادی از اراذل و اوباش دید.
روزی تعدادی از این افراد جلوی در مدرسه به دعوا پرداخته و حرف‌های رکیکی می‌زدند.
شهید رجبی دست این افراد را گرفت و به دفتر مدرسه برد.
شاگردانی که در آن لحظه حضور داشتند، نقل می‌کردند که شهید همانند زمانی که با شاگردانش صحبت می‌کند،
شروع به صحبت با این افراد شد. چند دقیقه بعد یکی از همین افراد بلند شد و دست شهید رجبی را بوسید.
این همه از سیره رفتاری و اخلاق حسنه ایشان بود.
به غیر از اینکه با زبان بخواهند افراد را ترغیب به فرهنگ اهل بیت(ع) کنند،
خود نیز عامل بودند و به نظرم این بهترین روشی بود که شهید برای انس بیشتر افراد به سمت خاندان نبوت استفاده می‌کردند.

ماجرای شعری که خوانده نشد

معصومی‌نژاد ادامه داد: شهید رجبی در هر شرایطی و در هر موقعیتی الگو بودند.
هم زمانی که مداح بودند و هم در مواقعی که مدیر مدرسه بودند،
اخلاق حسنه‌ای داشتند که ایشان را به عنوان الگو معرفی می‌کرد.
به عنوان نمونه، وقتی به دانش‌آموزان تأکید می‌کردند که موهای خود را کوتاه کنند،
فردا خودش با همان شکلی که به دانش‌آموزان گفته بود به مدرسه می‌آمد.
ما از این دست مدیران و مسئولان کم داریم و یا در زمانی که مداح اهل بیت(ع) بودند،
شعری که بیش از 100 بیت داشت را برای مراسمی حفظ کرده بودند. دو ماه برای اجرای آن در مراسم وقت گذاشته بودند،
اما وقتی زمان اجرا فرارسید به دلیل درخواست پیرمردی که در آن جلسه بودند،
میکروفن را به پیرمرد می‌دهد و خودش شعری نمی‌خواند.
با وجود اینکه پیرمرد مجلس را به خوبی اداره نمی‌کرد،
اجازه می‌دهد تا او ادامه دهد و در نهایت در جواب دوستانش که گفتند چرا اجازه دادی؟ گفت هر کس روزی دارد.
وی در ادامه با اشاره به توجه ویژه شهید رجبی به مسجد به عنوان یک پایگاه مردمی گفت:
الآن چند سالی هست که بحث سبک زندگی اسلامی مطرح است.
محوریت فعالیت‌هایی که براساس این سبک شکل می‌گیرد، مساجد هستند.
شهید رجبی بیش از 28 سال پیش روی این محور برنامه‌ریزی می‌کنند و محوریت امور زندگی را در قالب هیئت و مسجد طراحی می‌کند.
حتی مراسم عروسی خود را در زینبیه برگزار می‌کند.
این در حالی است که ما چند سالی است که از مساجد فاصله گرفته‌ایم و برای آن جایگزین دیگری مانند «فرهنگسرا» در نظر گرفته‌ایم.
 از این شهید بزرگوار سروده‌های متعددی برای دوستداران اهل بیت(ع) به یادگار مانده است.
سروده ذیل نمونه‌ای از این اشعار است که شاعر آن را به ساحت مبارک امام زمان(عج) هدیه کرده است که برای اولین‌بار از خبرگزاری تسنیم منتشر می‌شود.
بنا بر گفته نویسنده کتاب خاطرات شهید، سیداحمد معصومی‌نژاد، شاعر پس از سرودن این شعر بارها آن را با لذت و شیرینی خاصی برای دوستانش بازخوانی کرد،
اما به دلیل مبارزه با نفس قرائت ان درهیات رابه حاج منصور واگذارکرد.
 
السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا (ع) …
آن شب توی همان صحن همیشگی که به امام رضا(ع) توسل میکرد.
با مولا قرار گذاشت چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و باهر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید.
قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد.قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف و کرمت…
هنگامی که عاشقان و شیفتگان امام رئوف پا در حرم منورش می‌گذارند،
از کودک و جوان و پیر، همگی چشم شان به گنبد طلایی امام رضا(ع) و کبوترهای حرم می‌افتد،
ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام، این شعر را در زیر لب زمزمه می‌کنند:
قربون کبوترای حرمتقربون این همه لطف و کرمتاز روزی که با تو آشنا شدممورد مرحمت خدا شدم گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسمتو گرفتاری بدادش می‌رسم منم امروز به زیارت اومدم به امیدی در خونه‌ات اومدم گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنممن میام سه جا بهش سر می‌زنمتوی قبرم رضا جون منتظرمکه بزاری کف پاتو رو سرماز گناه بال و پرم سوخته شده چشم من به حرمت دوخته شده
شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 در عملیات «مرصاد» با ذکر یازهرا(س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت،
شهید”غلامعلی جندقی” معروف به “غلامعلی رجبی”, شهرت را در اسمانها مي خواست نه روي زمين وازتظاهر وشهرت طلبي بيزار بود وخواهان شهرتي جاويدوابدي از خداوند متعال وائمه معصومين بود
و همين خلوصش باعث شده در تمامي محافل ومجالس ودر جاي جاي ميهن اسلامي بارها وبارها از وي به نيكي ياد واشعارش در مجالس توسط مادحين خوانده شود.
تقريبا هر روز در حرم امام رئوف در همه ايام برای حضرت رضا(ع) اشعارش خوانده شود وزائرين نائب الزياره ايشان باشند.
یا علی ابن موسي الرضا(ع) مالك ملك بي انقضاءتاج اريكه ارتضاءسلسله دار حسن القضاءشمس قلمرو مرتضينام عليمرام علي.هشتمين امام عليتا ميگي سلام عليياد كن از غلام عليقربون كبوتراي حرمت.قربون اينهمه لطف وكرمتشنيدم سجيتكم الكرمشما رو رها كنم كجابرم
کتاب شهدا و اهل بیت
تالیف ناصر کاوه

پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه ای در تربیت فرزندان خود ورزید .

غلامعلی بنابر راهنمایی ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت(ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد نماید

تا بدانجا که از سبک ها و اشعار وی مداحان برجسته بسیاری استفاده می نمودند. شعر معروف:

قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف وکرمت
از نمونه این اشعار است .

وی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تاثیرات به سزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد.

تربیت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه، شهید غلامعلی رجبی را از حضور در جبهه های حق علیه باطل باز نداشت.

و سرانجام در 5 مرداد سال 1367در سن سی و چهار سالگی در عملیات مرصاد توسط گروهک منافقین به شهادت رسید.

ناخودآگاه بعد از عرض سلام و ادب به ساحت قدسی آن امام همام،این شعر را در زیر لب زمزمه می‌کنند:

قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف و کرمت
از روزی که با تو آشنا شدم
مورد مرحمت خدا شدم
گفته‌ایی هر کی بیاد به پا بوسم
تو گرفتاری بدادش می‌رسم
منم امروز به زیارت اومدم
به امیدی در خونه‌ات اومدم
گفته‌ایی هر کی بیاد به دیدنم
من میام سه جا بهش سر می‌زنم
توی قبرم رضا جون منتظرم
که بزاری کف پاتو رو سرم
از گناه بال و پرم سوخته شده
چشم من به حرمت دوخته شده

شاعر این اشعار کسی نیست جز یکی از ذاکران و مداحان اهل بیت(ع) که در پنجم مرداد سال 1367 در عملیات «مرصاد» با ذکر یازهرا(س) ردای شهادت را پوشید و به دیدار معبودش شتافت،

شهید”غلامعلی جندقی” معروف به “غلامعلی رجبی” شهرت را در اسمان‌ها مي خواست نه روي زمين و از تظاهر وشهرت طلبي بيزار بود و خواهان شهرتي جاويد و ابدي از خداوند متعال و ائمه معصومين بود.

و همين خلوصش باعث شده در تمامي محافل و مجالس و در جاي جاي ميهن اسلامي بارها و بارها از وي به نيكي ياد واشعارش در مجالس توسط مادحين خوانده شود.

تقريبا هر روز در حرم امام رئوف در همه ايام برای حضرت رضا(ع) اشعارش خوانده شود وزائرين نائب الزياره ايشان باشند.

💞یا علی ابن موسي الرضا(ع)
مالك ملك بي انقضاء
تاج اريكه ارتضاء
سلسله دار حسن القضاء
شمس قلمرو مرتضي
نام علي
مرام علي.
هشتمين امام علي
تا ميگي سلام علي
ياد كن از غلام علي
قربون كبوتراي حرمت.
قربون اينهمه لطف وكرمت
شنيدم سجيتكم الكرم
شما رو رها كنم كجابرم

 کتاب شهدا و اهل بیت

تالیف ناصر کاوه

قسمتی از وصیت نامه شهید غلامعلی رجبی

به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم
که من به جرم محبت، قتیل خنجر یارم …
اینجانب غلامعلی جندقی وصیت می کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر، مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد.
مرا در هیئت ها فراموش نکنید.
در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه اباعبدالله علیه السلام خوانده شود و شما را هم سفارش می کنم به عزاداری ها که بلا را دفع میکند و اشک بر حسین علیه السلام کلید پیروزی است.
اگر گاهی در هیئت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید، از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره اشک را به تمام بهشت نمی فروشم.
به امید دیدار در قیامت
غلامعلی جندقی (رجبی) – اندیمشک ۶۷/۵/۴

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا