جزئیاتی درباره عملیات مرصاد
عملیات مرصاد
روز ۸ مرداد ۱۳۶۷ بعد از سه روز نبرد بیامان،
با پاکسازی منطقه اسلامآباد و کرند غرب از وجود اعضای مجاهدین خلق که با حمایت ارتش بعث وارد خاک ایران شده بودند،
عملیات مرصاد به پیروزی رسید.
به گزارش ایسنا، «تاریخ ایرانی» نوشت:
عملیات مرصاد نبردی بود میان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت.
پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای ارتش ایران پیروز شدند
و عملیاتی که توسط سازمان مجاهدین خلق طرحریزی و اجرا شده بود عملاً با شکست روبرو شد
و تعداد زیادی از نیروهای مهاجم که نام عملیات خود را فروغ جاویدان گذاشته بودند، در نبرد کشته شدند.
صدام حسین، رییسجمهور عراق و حامی سازمان مجاهدین خلق، در هشتم تیرماه ۱۳۶۷ طی یک سخنرانی درباره جنگ عراق و ایران، ضمن تکرار ادعای صلحطلبی خود و محکوم کردن ایران به دلیل تداوم مقاومت برای تحقق هدف محکومیت و مجازات متجاوز، گفت:
«عراق به سطحی از آگاهی رسیده است که اگر روزی حس کند نابودی دشمن در سرزمینش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد…
اگر ایران به هیچ یک از این مسائلی که من اشاره کردم توجه نکند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند کرد
که به صلح تن در دهند و این چیزی است که به آن ایمان راسخ دارم
و قهرمانیهای مجاهدین خلق در مهران مؤید این سخن میباشد.
بالاخره روزی خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک آنها نخواهد آمد
و بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد
و همین طور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید…»
در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ ایران اعلام کرد قطعنامه ۵۹۸ را بدون قید و شرط پذیرفته است،
اما ارتش صدام در ۳۱ تیرماه به خاک ایران حمله و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی کرد.
پس از ضد حملات موفق ایران، ارتش عراق در جبهههای میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد
که آنها هم با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناموفق شدند.
در نتیجه نیروهای عراقی عقبنشینی کردند و رژیم عراق در اول و سوم مرداد ماه رسماً عقبنشینی خود را از جبهههای جنوب و میانی و غرب کشور اعلام کرد.
اما همزمان عملیات مشترک عراق و سازمان مجاهدین خلق آغاز شد.
اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست مسعود رجوی، رهبر سازمان با اعضا بود.
در این نشست که عصر روز جمعه ۱۳۶۷/۴/۳۱، سه روز قبل از شروع عملیات «فروغ جاویدان» برگزار شد،
رجوی جزئیات این عملیات را به اطلاع فرماندهان و اعضای سازمان مجاهدین خلق رساند.
ساعت ۲/۳۰ بود که سخنرانی پایان پذیرفت و افراد تا ۳/۳۰ بعد از نیمهشب از یکدیگر خداحافظی کردند.
در روزهای شنبه و یکشنبه کارها جنبه آمادهسازی داشت
و طی یک نشست در روز شنبه فرمانده گردانها، سرگروهها و فرماندهان دسته در رابطه با آرایش ستون و مکانیزم عملیات توجیه شدند.
در این نشست به افراد گفته میشد که تا باختران (کرمانشاه) درگیری نخواهیم داشت
و ستون تحت هیچ شرایطی نباید توقف داشته باشد.
در روز یکشنبه قرار شد کلیه قسمتها حداکثر تا ساعت ۱۴ همه کارها را انجام داده و استراحت کنند،
که غالب آنها موفق نشدند و بعضاً تا نیمه شب کار آمادهسازی ادامه داشت.
تانکها نیز از چندین روز قبل تحویل تیپها شده بود. مادرها قرار شد در روز یکشنبه فرزندانشان را ببینند و خداحافظی کنند.
طی همین ۲ روز افراد پایگاه بدیع به مرور آزاد شده و به قرارگاه اشرف رفته و در سازمان تیپها قرار گرفتند.
همچنین در روز یکشنبه کلیه تیپها در قرارگاه اشرف مانور داشتند.
در این مانور آرایش ستون تمرین داده شد.
و بعد از ظهر همین روز بعضی از تیپها که توانسته بودند نشست توجیهی را در روز شنبه بگذرانند
در جلسه توجیهی شرکت کردند.
در این نشستها به افراد گفته شد روی جاده حرکت کنند و سرعت ۷۰ کیلومتر در ساعت در پیشروی الزامی است و از هر طرف که به شما شلیک شد به همان سمت شلیک کنید.
در همین نشستها برگههایی جهت پرکردن به افراد داده شد که برگ شناسایی محسوب میشد.
همه ماشینها شمارهگذاری شده و تیپها کدبندی و نامگذاری شده و به همه ابلاغ شده بود که مدارک عراقی را بگذارند
و مقداری پول ایرانی بین افراد تقسیم شده بود و با برنامه و امکانات و سازماندهی، در انتظار روز دوشنبه و شروع عملیات بودند.
نیروهای حاضر در عملیات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسیم میشدند:
۱ـ نیروهایی که از قبل در مجموعه ارتش آزادیبخش متشکل بودند
و در عملیاتهای مختلف شرکت داشتند و تجربیات خوبی از آن عملیاتها کسب کرده بودند.
اینها از توانایی خوبی برخوردار بوده، آموزش دیده و از تابعیت تشکیلاتی و توانایی برخوردار بودند،
تا آخرین لحظه میجنگیدند و هنگامی که مهماتشان تمام میشد با نارنجک خودکشی میکردند و حاضر به تسلیم نبودند.
۲ـ نیروهایی که بنا به ضرورت طی یک فراخوان عمومی از اعضا و هواداران سازمان در کشورهای مختلف، به خصوص اروپا بسیج شده و به عراق روانه شده بودند.
این دسته از نیروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامی از کیفیت پایینی در عملیات برخوردار بودند.
این تیپها روحیه جنگی نداشتند،
آموزش دیده نبودند و حتی لوازم آرایش خود را نیز به همراه آورده بودهاند و با اقوامشان در ایران قرار ملاقات گذاشته بودند.
تعدادی نیز مدارک تحصیلی خود را آورده بودند تا پس از فتح ایران، سهمی در قدت بگیرند!
به عبارت دیگر این گروه جهت سیاهی لشگر فراخوانی شده بودند.
۳ـ اسرایی که در عملیاتهای قبلی به اسارت سازمان درآمده بودند و با اقدامات توجیهی سازمان به آن جذب شده بودند
و پس از آموزشهای لازم در تیپها سازماندهی شده بودند.
این عده حدود ۸۰۰ نفر برآورد شدهاند که با وعده آزادی آمده بودند و انگیزه بسیار پایینی داشتند
و توانایی نظامی مطلوبی نیز نداشتند و طبعاً در عملیات تلفات زیادی داشتند.
البته عده کثیری از آنان از ابتدای درگیریهای اسلامآباد فرار کرده و از کوهستانهای مجاور خود را به استانهای دیگر رسانده بودند.
قابل توجه است که عمدتاً فرماندهان سازمان در عملیات «فروغ» از ردههای بالای تشکیلاتی بودند.
که نظامی نبودند و بعضاً اصول اولیه فرماندهی یک عملیات نظامی را نمیدانستند.
کلیه نیروهای سازمان، اعم از کادر و عضو و هوادار، به استثنای تعدادی که هدایت و پشتیبانی را به عهده داشتند
که در این عملیات شرکت کردند، مجموعاً در حدود ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر برآورد شدهاند،
که در حدود ۲۵ درصد از آنان را زنان و دختران تشکیل میدادند.
ستاد کل، تحت فرماندهی مسعود و مریم رجوی و مرکب از ۴ نفر ستادی و ۵ نفر فرمانده محور بود.
به اضافه ۲۵ فرمانده تیپ، که علاوه بر آنان، ۴ نفر در رده فرمانده تیپ در محور تهران سازماندهی شده بودند.
هر تیپ شامل ۱۶۰ تا ۱۸۰ نیرو مرکب از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات، یک گردان ارکان، یک گروهان پشتیبانی رزمی و یک دفتر بوده است.
هر گردان پیاده شامل ۵ نفر بود که در ۵ دسته ۱۰ نفره سازماندهی شده بودند.
تجهیزات هر تیپ عبارت بود از ۴ تانک، ۶ دستگاه هینو حامل تیربار سبک، ۴ دستگاه جیب حامل تیربار، ۲ دستگاه جیپ دوشکا، ۲ دستگاه جیپ حامل توپ ۱۰۶، ۲ دستگاه جیپ حامل تیربار دولول، یک دستگاه ایفا حامل ضد هوایی چهارلول، یک دستگاه ماشین دو پداله و یک دستگاه وانت دوکابینه حامل تیربار با یک دستگاه جیپ، ۲ دستگاه لندکروز، یک دستگاه وانت دو کابینه برای فرماندهی، ۴ دستگاه ایفا حامل نیرو، یک دستگاه کامیون، ۲ تانکر سوخت و یک دستگاه آمبولانس، ضمناً در هر تیپ دو گروه فیلمبرداری جهت ثبت کلیه وقایع سازماندهی شده بود.
پس از فراهم آمدن مقدمات، ستون ارتش آزادیبخش متشکل از ۲۵ تیپ رزمی، رأس ساعت ۶ صبح روز دوشنبه ۶۷/۵/۳ پس از اجرای مراسم صبحگاهی از قرارگاه خود در عمق خاک عراق به حرکت درآمده
و پس از طی مسیر تعیین شده در ساعت ۴ بعد از ظهر از مرز خسروی عبور کرده و طبق پیشبینی، ستون ۵ بعد از ظهر از قصر شیرین و ۶ بعد از ظهر از سر پل ذهاب عبور کردند.
نیروهای سازمان بدون درگیری و عبور از خط وارد شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از کرند
به سمت اسلامآباد پیشروی کردند و حدود ساعت ۹:۳۰ شب به اسلام آباد رسیدند و شهر را تصرف کردند.
عراق پیشاپیش حملات گستردهای را در جبهه غرب و جنوب آغاز کرده بود
و یک عملیات هوایی برای ایجاد جو رعب و وحشت علیه مردم غرب کشور انجام داد.
تقریباً همزمان با شروع عملیات «فروغ جاویدان» ارتش عراق با حجم وسیعی اقدام به حمله گستردهای در منطقه جنوب، با تظاهر به قصد تصرف خرمشهر انجام داد،
که هدف آن در حقیقت زمینگیر کردن قویترین لشگرها و تیپهای رزمی جمهوری اسلامی بود.
برای تکمیل شدن رفع موانع، نیروی هوایی عراق روزهای قبل از آغاز عملیات سازمان، به دفعات مناطق تجمع نیرو در اطراف کردند و اسلامآباد را نیز بمباران کرد.
در این شرایط عراق با توپ گردنه پاطاق را میزد.
از طرفی هواپیماهای عراقی منطقه شمال گردنه موسوم به «ریجاب» و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی کرد که عده زیادی کشته و مصدوم بر جای گذاشت.
هواپیماهای عراق اقدام به پخش حجم زیادی اعلامیه بر فراز شهرهای مرزی، از جمله کرند غرب نمودند مبنی بر اینکه عراق در حال انجام عملیات گسترده است
و از نیروهای نظامی خواسته شده بود که با در دست داشتن آن اطلاعیه خود را تسلیم نمایند
و نیز از مردم منطقه تقاضای ترک منطقه شده بود.
در واقع سازمان تا بالای گردنه پاطاق هیچ نیروی بازدارندهای جلو روی خود نداشت.
و تا زمانی که بلندگوی سازمان در اسلامآباد غرب اعلام نکرد کسی باور نمیکرد.
که سازمان دست به چنین عملیاتی زده است و همه گمان میکردند نیروهای عراق عاملان این عملیاتاند.
مجاهدین خلق در قالب تیپهای ۲۰۰ نفره، با تانکهای برزیلی بسیار پیشرفته با ۸۰ آمبولانس و صدها خودروی سبک، دو کامیون اسلحه، آزمایشگاه و بیمارستانهای صحرایی و بسیار مجهز وارد ایران شده بودند.
آنان در سر راه خود بسیاری از مردم بیدفاع را به ضرب گلوله از پای درآوردند.
در شهر اسلامآباد اوج این فجایع رخ داد. آنها بعد از اسلامآباد راهی کرمانشاه شده بودند
که در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه در گردنه چارزبر که بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند.
شهید علی صیاد شیرازی فرمانده عملیات مرصاد، شب پیش از عملیات را اینگونه مطرح میکند:
«شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون، به کرمانشاه رساندم
و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم.
چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند.
از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه جایی بودند مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود.
بر این اساس با یک فروند هلیکوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم،
نیمه شب چهارم تیرماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را بدست آوریم که چه کسی است همین طور در حال پیشروی است… ساعت ۵ به پایگاه رفتم.
همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است چارهای نداریم هلیکوپترهای کبری باید آماده باشند.
یک تیم ارتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلیکوپتر ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.»
صیاد شیرازی آن زمان فرماندهی هوانیروز را به عهده گرفت
و با بمباران ماشینهای آنها، موقتاً آنها را متوقف کرد و ستونهای آنها را به آتش کشید.
در درگیری تنگه مرصاد مجاهدین با دادن ۱۵۰۰ کشته زمینگیر شدند و از همانجا تصمیم به فرار گرفتند.
مشکلی که رزمندگان با آن مواجه بودند تعقیب مهاجمان بود.
آنان با قرار دادن نیروهای انتحاری در گردنههای مختلف، مقاومت جدی از خود نشان میدادند تا سایر نیروها موفق به فرار به خاک عراق شوند.
این جنگ و گریز تا پل ماهی در نزدیکی سرپل ذهاب ادامه یافت ولی اعضای سازمان با انفجار پل ماهی مانع ادامه تعقیبشان شدند.
هواپیماهای عراقی هم در این موقع عملاً وارد کار شدند
و با بمباران وسیع رزمندگان، تعداد زیادی از نیروهای ایرانی را به شهادت رساندند.
در ساعت ۱۱/۳۰ شب یکی از تیپهای باختران راه را اشتباه رفته همین امر باعث شده بود که ترافیک سنگین در شهر [اسلامآباد] و در خارج شهر به وجود بیاید.
همچنین به علت فرار وسیع مردم از شهر ستون سازمان کاملاً متوقف شد.
پس از خروج ستون نیروهای سازمان از اسلامآباد پس از یکی دو درگیری کوچک، در ساعت ۲ نیمه شب ۶۷/۵/۴ در منطقه حسنآباد، یکی از تیپهای سازمان گرفتار درگیری سنگینی شد و با اینکه اولین تیپ گردنه حسنآباد را پشت سر گذاشته بود
اما بعد از آن درگیر نبرد سنگینی در منطقه شد.
پس از کمکرسانی گردانهای متعدد از تیپهای مختلف به نیروهای درگیر، در نزدیکیهای صبح مجدداً ستون سازمان به حرکت درآمد اما باز در گردنه چهار زبر، درگیر و دنباله ستون متوقف شد.
بر اثر نبرد سنگین در چهارزبر مرتباً تعداد زخمیها زیاد شد و تعداد لاشههای کامیونها و کشتهها و… افزایش پیدا کرد.
و تعدادی از فرماندهان گردان درگیر هم کشته شدند.
در این وقت حمله دیگری از سوی سه راهی ملاوی به نیروهای سازمان صورت گرفت.
در این میان اسرای حاضر در عملیات غالباً فرار کردند و بینظمی شدیدی بر نیروهای سازمان حاکم شد.
بلافاصله پس از آزادسازی شهر اسلامآباد، یگانهای سپاه پیشروی را به سوی کرند آغاز کردند.
قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت سه نیمه شب، ۳ فروند، هلیکوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند
و تعدادی از کادرها و رهبری سازمان [برابر اطلاعات موجود رجوی و همسرش طی مدت اشغال، در شهر کرند به سر میبردند] را از شهر خارج کردند.
از ساعت ۷ حملات هواپیماها و سپس حملات هوانیروز باختران بر روی ستون سازمان شروع شد.
همین امر موجب شد که نفرات، که پیش از آن در ماشینهای خودشان بودند،
از ماشینها خارج شده و در اطراف جاده لای شیارها و پناهگاههای طبیعی، کنار جاده، و زیر پلها سنگر بگیرند و ستون کاملاً متوقف شود.
در ضمن همزمان، در اطراف کارخانه قند درگیری سنگینی درگرفت.
در هر سه جبهه درگیری، نیروهای جمهوری اسلامی بر فراز ارتفاعات، بر نیروهای سازمان اشراف کامل داشتند و ضمناً با حملات هوایی نیروهای سازمان را به شدت سرکوب کردند.
در این میان تعدادی از نیروهای ارتش آزادیبخش ناگزیر از فرار و عقبنشینی شدند.
این در حالی بود که تعدادی از بیسیمهای آنها از کار افتاده بود و آمبولانسها مرتباً زخمیهای سازمان را به عقب بر میگرداندند.
ظهر روز سهشنبه ۶۷/۵/۴، توسط نیروهای جمهوری اسلامی، از دو جبهه، از طرف پادگان اللهاکبر، به قصد قطع ارتباط میان نیروهای ارتش آزادیبخش در اسلامآباد و کرند،
باز شد که حملات و سرکوبی نیروهای سازمان تا نیمههای شب ادامه داشت.
صبح روز چهارشنبه ۶۷/۵/۵ نیروهای جمهوری اسلامی از دو جبهه، از طرف پادگان اللهاکبر و از منطقه جنوب اسلامآباد، به سمت اسلامآباد هجوم آوردند و مناطق غربی و جنوبی شهر را کلاً زیر فشار قرار دادند،
به طوری که حتی در جنوب شهر پیشروی داشتند.
در ساعت آغازین روز چهارشنبه نیروهای «ارتش آزادیبخش» با امیدواری به پیشروی به سمت باختران، برای گرفتن تنگه چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند که تلاششان ناکام ماند.
جریان حمله به این ترتیب بود که افراد سازمان تا صبح چهارشنبه در لابهلای شیارهای کوهستان به طور مستتر استراحت میکردند،
تا اینکه در اولین ساعت بامداد هلیکوپترهای عراقی جهت باز کردن تنگه به کمک ارتش آزادی بخش آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حرکت به نیروهای سازمان داده شد.
درگیری شدیدی برای گرفتن تنگه آغاز شد و با شکست اولین تهاجمات ارتش آزادیبخش، فرار نیروهای سازمان شروع شد.
نیروهای جدید با این تصور که راه باز شده است به سمت جلو در حرکت بودند و در همین حال با نیروهایی روبرو میشدند که در حال فرار بودند و علت عقبنشینی را هم توضیح نمیدادند.
نیروهای تازه وارد نیز با رفتن به صحنه درگیری و حرکت به سمت عقب متوقف شدند.
حملات هوایی مکرر و هجوم هلیکوپتر و کاتیوشا به منطقه، از سوی جمهوری اسلامی، امکان سازماندهی را از آنان گرفت
و نیروهای سازمان به تعجیل در ماشینهای انباشته از نفرات، در حالی که بعضی افراد به جاهای مختلف ماشین آویزان بودند عقبنشینی میکردند.
غروب روز چهارشنبه درگیری تنگه چهارزبر با عقبنشینی نیروهای ارتش آزادیبخش به پایان رسید و از شب پنجشنبه عقبنشینی کامل آغاز شد.
چهارشنبه شب در ساعت ۷ بعداز ظهر شدت حملات ارتش جمهوری اسلامی حتی فرصت عقبنشینی را هم از نیروهای سازمان گرفته بود.
از صبح روز پنجشنبه ۶۷/۵/۶ نیروهای در حال فرار آنها، در حوالی اسلامآباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند.
مجروحین یا خود را میکشتند یا امیدوار بازگشت نیروهای تازهنفس میماندند.
تعداد زیادی از افراد نیز در کوه و دشت و روستاهای اطراف پراکنده شدند
و آخرین خودروهای سازمان با حداکثر ظرفیت و در حالی که افرادی به اطراف آن آویزان بودند به داخل خاک عراق بازگشتند.
یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در تشریح عملیات میگوید:
«۱۱ روز قبل از حمله منافقین به داخل کشور، باخبر شدیم که تغییرات جدیدی در آرایش ناوگانهای مستقر در خلیج فارس و دریای عمان به وجود آمده است.
به طور مثال ناو هواپیمابر وینسنس به طرف دهانه تنگه هرمز آمده بود و ناوهای انگلیسی حرکات مشکوکی را انجام میدادند.
در همین موقع ۵۳ نفر از نمایندگان کنگره آمریکا (به نقل از رادیو منافق) طی نامهای از وزارت امور خارجه خواسته بودند که دولت ریگان در جهت تقویت سازمان منافقین به عنوان آلترناتیو آینده حکومت ایران برنامهریزی بکند.
دو روز بعد از این قضایا یعنی ۹ روز قبل از حمله آنها و درست بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ از طرف ایران اسلامی، عراق در دو جبهه غرب و جنوب دست به تحریکات وسیعی زد.
در جنوب خود را تا جاده خرمشهر ـ اهواز رساند و به طرف جاده اهواز حرکت کرد
و قصد داشت خرمشهر را دور بزند و در غرب از محور ازگله ـ قصر شیرین ـ سرپلذهاب ـ گیلانغرب ـ سومار ـ نفت شهر و میمک به عمق ۳۰ کیلومتر به داخل کشور تعرض کرد.
به لطف خداوند، در جنوب بچهها با آمادگی که داشتند و همچنین با حضور وسیع و به موقع مردم ضربه مهلکی را به دشمن وارد آوردند و او را تا مرزهای بینالمللی عقب راندند.
اما در غرب دشمن تجاوزش را گسترش میداد.
در این مدت سعی کرد که از محور سومار خودش را به سه راهی استراتژیک اسلام آباد ـ ایلام ـ ایوان غرب و همچنین در منطقه گیلان غرب هم میخواست خودش را به سه راهی دیگری برساند.
اما خوشبختانه همان طور که از رادیو شنیدید مردم ایوان دلاورانه مقاومت کرده و تعدادی از تانکهایشان را منهدم کردند
و سه دستگاه از آنها را هم به غنیمت گرفتند و تعدادی هم اسیر گرفتند.
و دشمن بعثی ناچار شد که ۱۱ کیلومتر از آن سه راهی مهم عقبنشینی کند.
رزمندگان یکی از تیپها نیز ۱۱ تانک دشمن را منهدم کردند و دشمن به ناچار عقبنشینی کرد.
قرار بود وقتی منافقین به تهران رسیدند،
با پخش یک اعلامیه شدیداللحن از کشورهای دیگر درخواست حمایت کنند و آنها نیز منافقین را حمایت نمایند.»
عملیات فروغ جاویدان جز شکستی گسترده چیزی عاید رهبری سازمان نکرد.
مجاهدین در این عملیات ۱۳۰۴ نفر کشته را خود رسماً تأیید و با عکس و زندگینامه منتشر کرد.
تعداد مجروحین نیز بالغ بر ۱۵۰۰ نفر برآورد شد که ۷۰۰ نفر آنان معالجه سرپایی و سطحی داشتند و ۸۰۰ نفر بستری و بعضاً جان سپردند.
براساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهایی که از بعضی از اجساد شناسایی شده تهیه شد
از مجموع ۵۱ نفر هیئت اجرایی سازمان (مرکزیت) حداقل ۳۳ نفر از آنها در صحنه عملیات حضور داشتند که ۱۶ نفر آنان کشته شدند.
رضا پورآگل، مهدی افتخاری و مهدی کتیرایی از جمله کشتهشدگان مرکزیت در این عملیات بودند.
تجهیزات منهدم شده سازمان در مجموع نبردهای عملیات فروغ جاویدان ۶۱۲ خودرو از انواع مختلف، ۷۲ تانک و زرهپوش، ۲۱ توپ ۱۲۲ میلیمتری و ۵۱ تفنگ ۱۰۶ میلیمتری بود که عمدتاً بدون خودرو حمل کننده بودند.
آمار غنایم نیز حدود ۵۰۰ دستگاه انواع خودرو مقادیر زیادی تجهیزات انفرادی و جمعی بود.
تنها پیامد مثبت این عملیات برای سازمان از بُعد تبلیغاتی بود.
یکی از محورهای اساسی در مانور تبلیغاتی و ژست تشکیلاتی آنان پیشروی نیروهای سازمان تا حوالی کرمانشاه بود و همیشه روی این مطلب مانور تبلیغاتی میدادند.
به هر روشی با شکست نیروهای مجاهدین مراحل اصلی عملیات مرصاد به انجام رسید
اما برخی از اعضای سازمان در مناطقی از اسلامآباد و کرند اطراق کرده و به امید نیروی تازهنفس منتظر مانده بودند
اما نیروهای ارتش ایران با کشف خانه به خانه مخفیگاه این بخش از نیروها طی دو روز پایانی عملیات مرصاد به پاکسازی این مناطق پرداختند
و در تاریخ ۸ مرداد ماه، چند گردان از نیروهای لشکر انصارالحسین (ع) اقدام به پاکسازی روستاهای اطراف شهر و ارتفاعات مجاور کردند و با این حرکت پرونده عملیات مرصاد به طور کامل بسته شد.
روایت کمتر دیدهشده از شهید صیاد شیرازی؛ از روز عملیات مرصاد:
🔹 منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلامآباد تا کرمانشاه با هر وسیلهای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند… ساعت ۵ صبح رفتیم.
همهی خلبانها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحلهای هست. دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم.
گفتم: همینجور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همینطور از روی جاده میرفتیم، نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم.
۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنهی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنهی مرصاد».
🔹 یکدفعه نگاه کردم، مقابل آنور خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همینجور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار میآورند تا از این خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را میزنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت.
یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا کبریها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یکدفعه دادوبیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند.
چیچی بزنیم اینها رو؟!
🔹 خوب اینها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین.
دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشستهایم و ما هم پیاده شدیم و من هم بهخاطر اینکه درجههایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چهجوری به اینها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم؛ من اگر بزنم، اینها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب.
🔹 حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم بزنیم آنها را، منافقین سر لولهی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها بچهی کرمانشاه بودند، با لهجهی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را میرسیم. سوار هلیکوپتر شدند و رفتند.
🔹 اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان میرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، باز میآمدند… بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. بعضی از آنها فراری میشدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار میکشیدیم، نمیآمدند. میرفتیم دنبال آنها، میدیدیم مردهاند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی میکردند. از بیسیمها شنیده میشد: زری، زری! من بهگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود.
🔹 بههرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیهی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیهی شریفه میفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب میکنم و دلهای مؤمن را شفا میدهم و به شما پیروزی میدهم…» و نقطهی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیفترین و خبیث ترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»
کتاب رمز عبور، ۱، صفحهی “113”